چه کیفی دارد وقتی با کسی حرف بزنید یا پای بحثاش بنشینید یا اثرش را ببینید و بخوانید و بشنوید که با سواد است، نه اینکه فقط از مراکز ریز و درشت مدرک (آن هم قالیچهای، سفارشی) دریافت کرده، که بماند. باسوادی معیارش فقط خواندن و نوشتن نیست یا داشتن فلان مدرک. باسواد کسی است که مطالعات عمیقی در همه حوزهها دارد، موسیقی میفهمد، فیلم میبیند، به تئاتر میرود، سیاحت دنیا میکند، با آثار هنری مختلف آشناست، با مردمان سلوک دارد، درک از زمانه را با ابزار زمان همراه میکند. روزنامه و مجله میخواند و خلاصه اینکه در جریان فهم از هستی است. فیلمسازی که از دنیای سینما تنها ژست پشت دوربیناش را بلد است، بازیگری که شناختاش از بازیگری و جهان هنر، تنها ادا و اصول و فیگور گرفتن است، فیلمنامهنویسی که سوادش تنها در حد حرفهای خالهزنگی و جوکهای تلگرامی است، تهیهکنندهای که نهایت دانشاش از حرفهی متعالی سینما، یک چرتکه و مبالغی حرف مفت است، مدیری که تنها کت و شلوار خاکستری و حرفهای از پیش نوشته تکراری را مسلسلوار قرقره میکند، روزنامهنگار و منتقدی که از سر سلایق دمنکشیدهاش، نه از روی شناخت که از روی رابطه و پررویی به مقام اعلای صاحبنظری رسیده است، مجری تلویزیونی که از رو خواندن بلد نیست اما با قیافه عاقل اندر سفیه به مخاطبان مینگرد و….
در این اوضاع است که وقتی با افرادی در حوزههای مختلف برخورد میکنیم که با سوادند و از روی شناخت حرف میزنند و کار میکنند (و تعدادشان در این سرزمین کم نیست اما در صدر نمینشینند و قدر نمیبینند) لذت میبریم و احساس غرور میکنیم. و جالب است که حتی مردمان عامی و عادی کوچه و بازار، فرق آدمها را تشخیص میدهند. با ادعای فضل میتوان ظاهر شد اما اثبات و امتدادی در کار نیست!
یادداشت های سردبیر/دنیای تصویر 268