مدتی است مجموعه ی تلویزیونی با عنوان راست اش را بگو از شبکه ی یک سیما پخش می شود. سریالی که برخلاف اغلب مجموعه های تلویزیونی که یا در تاریخ دارند کلاه سر ما می گذارند یا از امروز گزارش و گزاره های مغلوط به بینندگان محترم عرضه می کنند، سعی دارد نسبتی با مسائل معاصر جامعه و نسل های مختلف داشته باشد و بخشی از معضلات اجتماعی را در قالب داستانی موزاییکی بررسی کند. در این یادداشت قصد بررسی این مجموعه از همه ی جوانب را ندارم، غرض اشاره به تم اصلی ان مجموعه یعنی پرهیز از دروغ و ریا و رواج راستگویی است. مسئله ای مهم تر از همه معضلات اجتماعی و اخلاقی جامعه ی ما. اگر این سریال در ادامه راه بتواند بدون گیر افتادن در حوزه ی شعار (که متأسفانه در بخش هایی از آن به شدت گل درشت است) تنها به همین گزاره عنوانی اش بسنده کند و آن را حلاجی و جا بیاندازد، کار شگرفی انجام داده است. بگذریم که مجموعه با بهره بردن از کارگردانی سنجیده، دیالوگ نویسی صحیح و بازی های قابل قبول از صدای علیرضا قربانی و موسیقی سنجیده فردین خلعتبری هم بهره ی مناسبی برده است.
خورش ایرانی با سس فرانسوی بدمزه می شود!
خورش مرغ و آلو فیلم دو کارگردانه ایرانی-فرانسوی (خانم مرجان ساتراپی و ونسان پارانو که پیش از این از آنها انیمیشن پرسپولیس را دیده بودیم) از جمله فیلم هایی است که قصد دارد قصه ای که در ایران می گذرد را با بهره گیری از یک فضای تاریخی-فانتزی از نگاه فرانسوی ها به تصویر بکشد و حاصل کارش در کمال تأسف یک ضایعه سینمایی است. فضای مقوایی، بازی های گاه مضحک بازیگران مهم و تلقی اسفناک سازندگان از ایران و عشق و نوستالژی اثبات می کند که سس فرانسوی با خوروش ایرانی سازگاری ندارد. اگر از یکی دو دقیقه ی انیمیشن فیلم بگذریم که قابل قبول است (حداقل یک داستانکی را ولو به غلط می گوید)، پروژه ی فیلمسازی درباره ی ایران از راه دور و با کنترل خارجی را کاملاً شکست خورده می یابیم. پیش از این هم یکی دو اثر دیگر در این حوزه ساخته شده بودند (مثل زنان بدون مردان) که آنها هم راه به جایی نبردند. ادعای هنری سازی از نوع فیلم آملی پولن با کنفرانس اجتماعی-اخلاقی ایرانی نما ترکیبی بی مزه و لوس است. حضور گلشیفته فراهانی هم در فیلم به کلی تزئینی و دورهمی است و از امتیازات پیشین او در حرفه بازیگری به شدت می کاهد.
تکراری بریز، پرشون کن!
شبکه های تلویزیونی ما در حال افزایش است. خدا را شکر، پویا، شما، آنها، آی فیلم، یوفیلم، نمایش و… اما اگر فرصت پیگیری برنامه های این شبکه ها را داشته باشید نکات جالبی در می یابید، همان کارتون پریروز شبکه ی دو، امروز در شبکه ی پویاست، اون سریال آخر شبی شبکه ی 5، فرداش تو شبکه شما تکرار می شه! پس فردا در این شبکه است پس اون فردا تو اون شبکه، این برنامه با آرم تولید شبکه یک در اینجا پخش می شد در جام جم با آرم تولید جام جم و…
اما نکته ی بامزه تر این است. این شبکه ده دقیقه فیلم را می زند اون یکی پانزده دقیقه اش را، در این یکی فلان مجری مجاز است، آن یکی نیست، این یکی آواز دارد، آن یکی نه، خیلی بامزه و فرحناک است این تکثرگرایی.
و ناگهان فانتزی کودکانه
از جمله امراض سینمای ایران (و صدالبته گردانندگانش در حوزه های مدیریت) موجی شدن آن است. یک روز همه در حال سر تکان دادن و دِلِی دِلِی کردن با تار و سنتور و موی بلند و ریش انبوه و گفتمان جملات حکیمانه اند، روزی دیگر هر کودکی در ده و شهر است در حال دویدن و دنبال چیزی گشتن می شود و سر در گریبان خیابان و جاده، زمانی عده ای لباس قاچاقچی به تن می کنند و با بازوکا و تیربار دنبال شکار می گردند، در برهه ای دیگر همه در حال شلنگ تخته انداختن و مسخره بازی های شبه کمدی اند و دوره ای هم در پی معناگرایی و ارزش گرایی ، گروهی خودشیفته با حرف های قلنبه سلنبه در فضاهای مختلف می چرخند و به دنبال رانت های نفتی حرف های موریس مترلینگی می زنند، اکنون نیز سینمایی که کودکان و نوجوانان به کلی از یادش رفته بود، به ناگهان به دنبال فانتزی های کودکانه افتاده و دم به دم ریش و سبیل می دوزند و کلاه سر هنرپیشه ها می گذارد و خلاصه با خلق فضای شبه فانتزی فیلم کودک می سازند. کار جهان عزیزان، به اعتدال راست می شود.
بدون شناخت صحیح نقد مفهوم ندارد
بیماری واگیردار اظهارنظر غیرکارشناسانه در جامعه ما روزبه روز مبتلایان اش بیشتر می شود. عده ای در حوزه ی سینما، بدون اشراف به خصایص و ظرایف این هنر-رسانه- صنعت با کمترین میزان شناخت از موضوعات و آثار مورد بحث شان دائم در حال محکوم کردن و نفی و ابراز انزجار هستند، دوستان حتی به خود زحمت نمی دهند که قبل از ابراز نظرهای سیخکی اندکی در مورد موضوعات و آثار مورد بحث شان تحقیق و تنیع کنند، کتاب و مجله بخوانند، فیلم ها را ببینند، نظر کارشناسان را بخوانند، از اصل و فرع باخبر شوند و آن گاه پا به توپ شوند و تشر بزنند. کمی خویشتن داری توصیه می شود. خداوند عالمیان به ما ورودی های زیادی داده (گوش، چشم، حس های مختلف) اما تنها یک خروجی (زبان) اعطا فرموده، مقادیری از ورودی هایمان استفاده کنیم، شکر نعمت کرده ایم.
سـینمای درون گفتمانی، سـینمای برون گفتمانی
این روزها شاهد آن هستیم که مسائل مربوط به ایران (چه تاریخی، چه امروزین) در آثار سینمای جهان بیشتر از گذشته مطرح است. طرح موضوعاتی مربوط به ایران امروز و شخصیت ها و وقایع تاریخ معاصر آن روزبه روز بیشتر شده اما سینمای ایران با کاهلی و سستی سرمایه گذاری و مدیریتی کمتر به مسائل عمده جهانی ورود داشته و از دادن شناخت به مخاطب جهانی از مسائل معاصرش عاجز است. ما در حوزه ی سینما دو رویکرد عمده داریم. سینمایی که با استعانت از شناخت مسائل جامعه معاصر ایران می تواند برای تماشاگر داخلی اقناع کننده باشد و صادقانه از مسائل مبتلا به جامعه و نقدهای درون گفتمانی بهره ببرد و سینمایی دیگر که با شناخت زبان تصویر و مخاطب امروز، مسائلی را در حوزه ی بیرونی طرح کند، سینمایی که به نقش و جایگاه تاریخی- فلسفی ایران و موقعیت امروز آن بپردازد و به توضیح و تفسیر (و نه توجیه و شعار) ایران و ایرانی بپردازد. متأسفانه سینمای اکنون ما در هر دو حوزه تضعیف شده است. بی اعتمادی به هنرمندان اصیل و ممیزی ها و سلطه ی سلیقه های شخصی، این سینما را در مواجهه با مخاطبان داخلی دچار ریزش کرده، آنچنان که مردم خود را در آثار سینمایی پیدا نمی کنند و در حوزه ی برون گفتمانی هم به دلیل کثرت شعار و فقدان آگهی و شناخت و سرمایه گذاری مسئولانه، دست سینمای ایران از ابزار هویت واقعی تاریخی و خاستگاه های فکری- سیاسی و اعتقادی این سرزمین کوتاه است. از همین روست که هر جعلی می تواند صورت واقعیت را در اذهان جهانی ایجاد کند. از تاریخ و شخصیت های اصیل مان که حرف نمی زنیم، از مسائل سیاسی- اجتماعی معاصر که سخن نمی گوییم، از اعتقادات عمیق دینی که بهره نمی گیریم، از ورود به مسائل جهانی که پرهیز داریم، سرگرم کردن تماشاگران خودی را هم که فراموش کرده ایم، پس چه توقع داریم؟ زمان آن رسیده که با استعانت از نیروهای اصیل هنری خود و اعتماد به آنها و پشتیبانی از صنعت سینمای ملی، از یگانه شکل بروز هویت در جهان امروز، یعنی سینما، بهره ببریم تا سخن ما در جهان بماند همانطور که گذشتگان ما تا امروز مانده اند.