همیشه که نباید حرف حساب را در کتاب ها و گفتار بزرگان پیدا کرد، بعضی اوقات نوشته ی پشت یک وانت، اتوبوس یا کامیون حرف حق و کلام خالص و نکته پندآموزی را به زبان ساده بیان می کند. راست اش را بخواهید ما جماعتی هستیم که یاد گرفته ایم هر چیزی را به چیز دیگری منوط کنیم، همواره دلایل زیادی برای فرافکنی و خلاصی از بار تعهد شخصی در اختیار داشته ایم. همه پزشک دیگرانیم ولی به درد خودمان رسیدگی نمی کنیم. نمونه اش همین سینمای خودمان. تا وقتی سینماگران ما یاد نگیرند که آنچه برای خود نمی پسندند برای دیگران نپسندند، به حقوق حقه ی خود قانع باشند، انحصارطلبی و خودمداری را کنار نگذارند، به منافع مشترک احترام بگذارند و خر خودشان را نرانند، نمی توانند انتظار داشته باشند دستی از آستین بیرون آید و همه چیز را درست کند. اغلب مدیران معزول و مستعفی و مغضوب گذشته، از خاطرات شخصی شان برای صاحب این قلم تعریف کرده اند که بخشی از درگیری ها و خراب کاری ها و رانت خواری های گذشته و گمراهی های مدیریتی از طرفی برخی اهل سینما پیشنهاد و یا حمایت شده است و این چنین است که گفته اند خود کرده را تدبیر نیست.
تا وقتی یاد نگیریم که عادل باشیم، نمی شود توقع عدالت اجتماعی داشت؛ تا زمانی که یاد نگرفته ایم به فضیلت احترام بگذاریم، فاضلان در رأس امور قرار نمی گیرند؛ تا زمانی که متر و معیار تعیین کیفیت، وضعیت و موقعیت شخصی و منافع دسته و باند ماست و دیگران به هیچ انگاشته می شوند، اوضاع به همین منوال است. راننده اتوبوس درست نوشته بود: «تا خوب نشیم، خوب نمیشه!»
از دنیای تصویر 252 یادداشت های سردبیر