English
سینما بدون مردم؟!
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ | ارسال شده در دسته: یادداشت‌ها

سینما بدون مردم؟!


یک انیمیشن لهستانی چند سال پیش دیدم که شخصیت اصلی اش «سایمون» نام داشت. یک روز ماشین سایمون خراب می‌شود. کنار جاده می‌ایستد و منتظر است کسی کمک اش کند. اول یک نفر با تانک رد می‌شود. پایین می‌آید و ماشین سایمون را تبدیل به تانک می‌کند. سقف اش را می‌برد که سر سایمون از آن بالا بیرون بیاید و چرخ‌هایش را هم آنقدر باد می‌کند که می‌ترکد. طبیعی است که ماشین درست نمی‌شود و آقا هم با تانک اش می‌رود. نفر بعدی با موتور می‌آید و به سایمون می‌گوید که باید ماشین اش شبیه موتور شود. دو تا چرخ ماشین سایمون را می‌کند و کنار می‌اندازد. یکی دیگر می خواهد ماشین او را تبدیل به تراکتور کند. در نهایت سایمون بدبخت می‌ماند و یک ماشین نابودشده که تبدیل به خاکستر شده.

در عرصه مدیریت، سینمای ایران تقریبا همیشه دچار چنین وضعیتی بوده است. یعنی هر کسی که آمده براساس ماشینی که خودش سوار بوده، ماشینی را که متعلق به مردم بوده، تغییر داده، یکی شاعر بوده شاعرانه‌اش کرده. یکی عارف بوده، عارفانه‌اش کرده. یکی نظامی بوده خلق وخوی نظامی به آن تزریق کرده، هیچ‌کس به ویژگی های این ماشین توجه نکرده. از آنجا که همه ما از جنس بشر هستیم و طبیعتا خودخواهی‌های خاص خودمان را داریم و کمی هم غرور مدیریتی برمان می‌دارد، فراموش می‌کنیم که اصلا عملکرد این ماشین چه بوده و قرار بوده چه هدفی را دنبال کند. این ماشین اول باید بتواند راه برود بعد می‌توانیم در مسیرش جاده درست کنیم و قوانین راهنمایی و رانندگی وضع کنیم. ابتدای به ساکن این ماشین باید وجود داشته باشد و سازوکار داشته باشد. چیزی که بنظرم در خطر قرار گرفته تعریف ما از مفهوم سینماست که دچار تناقض شده. بعضی‌ها حرف‌هایی می‌زنند که در دکان هیچ عطاری پیدا نمی‌شود. مثلا می‌گویند مگر سینما باید برای مردم باشد؟ خب ما همیشه تصور می‌کردیم سینما عامه‌پسندترین هنر است و یکی از جذاب ترین موقعیت‌های تاریخی را در ارتباط گسترده با مردم داشته است. شما می‌خواهید مردم را از سینما خارج کنید؟ این دیگر چه جور سینمایی است؟

اگر به جوهره و ذات سینما باور نداریم نمی‌شود که برای اش معانی جدید بتراشیم. چیزی که الان اتفاق افتاده است. دو نوع سینما در ایران سینمای واقعی را نابود می کند: سینمای سفارشی و سینمای محفلی. فیلم هایی درست شده که پول عظیمی برایشان خرج می‌شود تا فیلمی براساس خواسته‌ای ساخته شود که به معنای بد فیلم سفارشی است، یعنی سفارش‌اش را درست انجام نمی‌دهد تا مردم آن را ببینند. فیلمی ساخته شده که مثلا روحیه ملی مردم را تقویت کند اما مردم اصلا به دیدن اش نمی‌روند که روحیه‌شان تقویت شود یا فیلمی تولید شده درباره یک مفهوم دینی و معنوی که چون مردم به دیدن اش نمی‌روند طبیعتا «می‌جهنمند»! پس این سینما فلج و بیمار است. یک نوع سینما هم محفلی است که من و شما و فیلمساز دور هم می‌نشینیم و آن را می‌بینیم که فقط فیلمساز و دوستان اش از آن خوش شان می آید. هیچ معنای هنری و آرتیستیکی هم ندارد.

ما می گوییم بیایید سینمای ایران را به عنوان یک صنعت شناسایی کنید. دولت لایحه‌ای را ببرد در مجلس تصویب کند. وقتی ساختار نظام صنعتی سینما را پذیرفتید آن‌وقت باید در قبال اش پاسخگو باشید. نمی‌شود که همه‌اش پز روشنفکری بدهیم که ما سینما داریم. بعد از کشورهای اروپایی مثال بزنیم و درس بگیریم که سینمای شان شکست‌خورده است. شما از کشورهای شکست‌خورده درس می‌گیرید؟ از کسی که در جنگ شکست‌خورده می‌شود درس نظامی گرفت؟ باید از فاتحان درس گرفت. از سینمای هند، کره جنوبی، ژاپن و آمریکا درس بگیرید. نمی‌توانید به مردم بگویید شما فیلم نبینید تا ما فکر کنیم و تصمیم بگیریم چه فیلم‌هایی بسازیم. مردم نیاز دارند و می‌روند فیلم‌هایی که دوست دارند می‌بینند. فرزند من انیمیشن خوب می‌خواهد و هر کسی برای اش بسازد می‌بیند. فکر می‌کنم اصل موضوع را داریم منکر می‌شویم تا بتوانیم خودمان را توجیه کنیم. حالا سینماگر یک‌جور خودش را توجیه می‌کند و مسئول سینمایی هم جور دیگری توجیه می‌آورد. البته من مخالف مثبت‌نگری و شاعرانگی اینکه ما خیلی خوبیم نیستم! این شعار برای برنامه رامبد جوان خوب است چون می‌خواهد مردم را بخنداند و سرحال بیاورد ولی در مسائل واقعی که نمی‌توانیم به خودمان دروغ بگوییم. بگوییم به به! سینمای ایران در اوج است. در همه جشنواره‌های دنیا مثلا در ده دورافتاده‌ای در حاشیه سائوپائولو فیلم‌مان را نشان می‌دهند و دو تا تماشاگر هم دارد. این واقعیت سینمای ایران نیست. واقعیت سینمای ایران سالن خالی و حقوق از دست رفته سینماگرانی است که باید به حقوق‌شان برسند تا بتوانند برای مردم فیلم درست کنند. و این مردم البته می‌توانند گروه کوچکی باشند. فکر نکنید که هر فیلمی حتما باید 20 میلیون بیننده داشته باشد. فیلم آقای کیارستمی با یک بودجه محدودی ساخته می‌شود و به اندازه خودش بیننده دارد. ولی آن را نباید سینمای جریان اصلی قلمداد کنیم. الان سینمای فرعی داریم که زینت‌المجالس است. صد تا فیلم می سازیم که ده تایشان فیلم‌های خوبی هستند و 40-30 تا فیلم متوسط و زیر متوسط داریم و 60-50 تا هم فیلم‌های ضعیفی که به درد هیچ‌کس نمی‌خورند. نه به درد مردم می‌خورند، نه هنر و نه تاریخ سینما. نه به نظام کمکی می‌کنند و نه به حاکمیت. یک اپیدمی جدید هم شکل گرفته شده که سینماگران جای منتقدان را گرفته‌اند و درباره کار همکارشان یادداشت می‌نویسند و از هم تعریف می‌کنند. اینکه ما آنقدر به هم حال می‌دهیم نشان‌دهنده این است که اصلا وجود نداریم. وقتی وجود داشته باشیم در جامعه آن را حس می‌کنیم. گفتمان سینما اگر برقرار باشد مردم در جامعه آن را جاری می‌کنند. در یک دوره‌هایی گفتمان سینمای ایران وارد جامعه شد و گفتمان اجتماعی ایجاد کرد. یعنی توانست جامعه را نسبت به یک موضوع حساس کند. الان دیگر آن اتفاق نمی‌افتد.

غایب اصلی در بحث‌های سینمایی مردم هستند. ما یک سری بحث می‌کنیم اما کسی که صاحب این جریان محسوب می‌شود و صاحب سینماست، مردم هستند که اصلا در این بحث‌ها حضور ندارند. بدون مردم سینمای ملی معنا ندارد. اگر من به سالن سینما بروم و بعد از نیم ساعت فقط دو نفر در سالن مانده باشند یعنی اصلا فیلم محقق نشده است.

به نظر من پروسه محفلی کردن سینما، اگر کمی نزدیک به تئوری توطئه ببینیم، به معنای خارج کردن سخن ایرانی از سینماست. امام فرمودند که ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم و سینما یکی از مظاهر تمدن است. یعنی اگر کشوری سینما نداشت از مظاهر تمدن بی‌بهره است. پس سینما باید در میان مردم جاری شود البته بین مردم ما جاری هست و از این بابت نگرانی نداریم. مردم ایران جزو سینمادوست‌ترین مردم جهان هستند. آنها به شدت از چیزهایی که مربوط به خودشان است استقبال می‌کنند و خوب می‌فهمند که چه کسی برای آنها کار می‌کند و به محض این‌که متوجه بشوند به حساب دیگری فیلم می‌سازی یا سفارش ات را از آنها نمی گیری متوجه کارت می‌شوند. پس مشکلی با مردم نداریم. برنامه های تلویزیونی هم اگر محفلی شود، هیچ‌کس نمی‌بیند. همان اشکالی به وجود می‌آید که در سینمای محفلی هم وجود دارد. در این برنامه‌ها هیچ‌کس خودش نیست، انگار همه ماسکی به صورت می‌زنند و به عنوان نماینده یک گروه در برنامه می‌نشینند. برنامه تلویزیونی باید سینما را برای مردم معنا کند. ما موجود جذابی مثل سینما را در برنامه‌های تلویزیونی به بدترین و نچسب‌ترین شکل به مردم معرفی کردیم، بحث‌ها را منطقی و مردمی نکرده‌ایم. بحث‌ها میان خودمان به عنوان منتقد و فیلمساز شکل گرفته است. برای جشنواره‌ای که کسی اصلا نرفته در آن فیلم ببیند، برنامه ساخته می‌شود. در حالی که اصل موضوع سینما همچنان جذاب است.

در آمریکا یک سال از روی سطح فاضلاب‌های نیویورک تشخیص داده بودند که پیام‌های بازرگانی برای مردم جذاب نیست چون به محض شروع شدن‌شان همه به دستشویی می‌رفتند و سطح فاضلاب‌ها بالا می‌رفت درنتیجه به صاحبان آگهی‌ها پیغام دادند که حواس تان باشد. مردم آگهی‌هایی را که شما می‌سازید، نمی‌بینند. و از اینجا به بعد شکل پیام‌های بازرگانی عوض شد. برنامه‌های تلویزیونی شیوه‌های خاصی برای جذابیت دارند. برنامه وقتی بین مردم می‌گیرد که اسم و عنوان پیدا کند. شخصیت پیدا کند. مردم می‌گویند بزنیم برنامه فردوسی‌پور یا رامبد جوان را ببینیم. برنامه در تلویزیون (به خصوص تاک‌شو) باید شخصیت‌محور باشد. یعنی پرسوناژ تلویزیونی موردنیاز است. به این‌ها اضافه کنید که ماهواره‌ها هم وارد جریان شده‌اند. شکل سنتی تلویزیون و سریال‌سازی دارد ماهیت اش را از دست می‌دهد. اگر ما در ساختارهای فیلمسازی و برنامه‌سازی تجدیدنظر کنیم و به سمت مردم برویم، هم تلویزیون و هم سینما از این وضعیت نجات پیدا می‌کنند.

من بحثی را مطرح کردم به اسم سینمای حلال. می‌دانید که الان تجارت حلال در دنیا حسابی پررونق شده چون بیش از یک میلیارد مسلمان در سرتاسر دنیا زندگی می‌کنند. سینمای حلال چه سینمایی است؟ سینمای حلال یعنی فیلمی که با پول پاک ساخته می‌شود و مردم از دیدن اش رضایت دارند و از سالن که بیرون می‌آیند می‌گویند پول بلیط نوش جان شان. این سینمای حلال است. سینمایی که الان ما داریم حلال نیست. سینمایی است که مردم بعد از دیدن فیلم می‌گویند سر ما را شیره مالیده‌اند و کاش می‌شد پول مان را پس بگیریم. راه دیگری وجود ندارد. یا باید پول ات را از مردم بگیری یا گروه‌های خاص. وسط نداریم. یا زندگی‌ات را از راه کسب حلال تامین می‌کنی یا دلالی. در جامعه دو گروه هستند که هر چه داشته باشند مردم از آنها ناراحت نمی‌شوند: یکی هنرمندان و دیگری ورزشکاران. مثلا هیچ‌کس نمی‌گوید چرا فلان قهرمان ورزشی چرا ماشین‌اش بی.ام.و است. می‌گویند نوش جان اش. قهرمان است. باید ماشین خوب سوار شود. اگر هنرمند را دوست داشته باشند وارد مغازه میوه‌فروشی هم که بشوی خودشان برای ات پارتی‌بازی می‌کنند. مردم برای هنرمند، ورزشکار و قهرمان خودشان روا دارند. چون حس می‌کنند قهرمان زحمت زیادی کشیده است. مردم به کسانی که زحمت می‌کشند از سیاستمدار برجسته بگیر تا نویسنده احترام می‌گذارند. اما دوستی کردن با چهارنفر آدمی که در یک سطحی می‌توانند کاری برای تو انجام بدهند خیلی ساده‌تر از قهرمان مردم بودن است. راه ساده‌ای نیست. خیلی از ما ممکن است در این راه ناموفق باشیم. اما سعی‌مان را که می‌توانیم بکنیم. سعی سینمای ایران باید در درجه اول ارتباط با مردم ایران و در مرحله بعد ارتباط با مردم جهان باشد. صدها صفحه درباره یک فیلم نوشته می شود اما اگر مردم آن را نبینند اصلا انگار وجود نداشته. یادمان نرود نکته اصلی بحث این است: بالاخره ما رابطه سینما و مردم را قبول داریم یا نه. در زمانه‌ای هستیم که نمی‌شود مردم را محدود به دیدن یک سری چیزهای خاص کرد. دوستانی که می‌خواهند درهای گفتگو را ببندند یادشان باشد که این درها قبلا باز شده: «پری‌رو تاب مستوری ندارد / در ار بندی سر از روزن برآرد»

 

نقل از دنیای تصویر شماره ۲۵۵/یادداشت های سردبیر

 

برگرفته از گفتگوی من با بهروز افخمی در هفت

دیگر مطالب در همین دسته...

۱۳۹۵/۱۲/۱۸ | ارسال شده در دسته: یادداشت‌ها

انحصاررا کنار بگذارید:مدیریت جدید سینما

حضور مدیری جدید در رأس سازمان سینمایی، با توجه به سابقه حضور محمدمهدی حیدریان در وزارت ارشاد و معاونت سینمایی، از جنبه‌هایی می‌تواند مثبت باشد؛ چراکه ایشان با ساختار سینما آشناست و تجربیاتی در گذشته داشته‌ است که طبیعتاً برخی از آنها ناقص مانده‌اند و به نتیجه نرسیده‌اند. به همین دلیل، این تجربیات می‌تواند به آقای حیدریان کمک کند تا سینما را در پهنه گسترده‌تری ببیند. مشکلاتی که ما در مسئولیت‌های سینمایی کشورمان داریم این است که هرمسئولی دوستان خاص خود را در مقام تصمیم‌گیری برای سینما می‌گذارد و همین اتفاق کار را خراب می‌کند. به این دلیل که سینما جمعیتی بزرگ با سلایق و علایق متفاوتی است و نباید...
ادامه مطلب
۱۳۹۵/۱۲/۰۸ | ارسال شده در دسته: یادداشت‌ها

جشنواره‌ای که مثل هیچ جشنواره‌ای نیست!

سی‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر در حالی کار خود را آغاز کرده است که در طول دوره‌های گوناگون نتوانسته در سیر برگزاری خود به تعریف مشخص و افق روشنی دست بیابد. تغییرات پی‌درپی، از نخستین دوره تا امروز، در ابعاد مختلف، از آئین‌نامه‌ها و بخش‌ها و برنامه‌ها گرفته تا مدیران و دبیران مختلف در دولت‌های متفاوت، باعث شده که برخلاف جشنواره‌های فیلم معتبر در جهان، مسیر رو به رشدی برای آن قائل نباشیم. از برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری تا اجرا، همچنان بر یک پاشنه می‌چرخد. هنوز نه دبیرخانه دائمی دارد که در طول سال فعال باشد نه مدیر ثابتی (حداقل برای چهار سال) که بتواند راه و رسمی برایش رقم بزند. نه تکلیف ملی بودن‌اش معلوم...
ادامه مطلب
۱۳۹۵/۱۱/۱۷ | ارسال شده در دسته: یادداشت‌ها

در آستانة ربع قرن :دنیای تصویر در آغاز بیست وپنجمین سال انتشار

سال ها به شتاب بر ما می گذرد. سال های خوب زندگی مشترک با شما یارانِ دنیای تصویر. چه آنهایی که از بهمن ماه 1371 همراه ما شدند، چه کسانی که در طول این راه و در مسیر این بیست و چهار سال، به تناوب نسل و سن، همگام و هم نشین مان شدند. جوانان و نوجوانان سال های نخست اکنون در میانسالی اند و خوانندگان میانسال مان کهنسال شده اند و مخاطبان هوشمندی از نسل های بعد اکنون همراه ما هستند. کوشش دست اندرکاران مجله ی دنیای تصویر اما این بوده که غبار زمان بر چهره ی نشریه ننشیند و دنیای تصویر جوان و به روز بماند. یادمان باشد که دنیای تصویر در زمانه ای پا به عرصه رسانه ای گذاشت که گفتمان کهنه و یکسان نگری بر...
ادامه مطلب
۱۳۹۵/۱۱/۰۷ | ارسال شده در دسته: یادداشت‌ها

نارکوها: فراتر از قاچاق و قاچاقچی

سریال تلویزیونی نارکوها، که تاکنون دو فصل از آن پخش شده، به روایت داستان پابلو اسکوبار و باندهای توزیع مواد مخدر در آمریکای لاتین می پردازد اما همانند همه آثار برجسته سینما و تلویزیون محدود به جنبه های صرفاً پلیسی یا هیجان آور این ژانر نشده است. سازندگان با تکیه بر زمینه های رشد یک شخصیت تبهکار در دل یک جامعه ی فقیر، ضمن ارائه تصویری واقعگرا از داستان زندگی اسکوبار، تحلیل عمیقی از رابطه سیاست و مواد مخدر و نقش دستگاه های امنیتی آمریکایی در ماجراهای کلمبیا و آمریکای لاتین به تماشاگر عرضه می کند و بدون افتادن به ورطه قهرمان سازی کاذب یا هیولاسازی بی مورد، جنبه های انسانی و قدرتمند شخصیت...
ادامه مطلب
۱۳۹۵/۱۱/۰۶ | ارسال شده در دسته: یادداشت‌ها

عصر طلایی سریال های تلویزیونی، زمانه افول فیلم های معمولی

چند سالی است که با رونق گرفتن شکل جدید تولید و پخش سریال های تلویزیونی و افزوده شدن شبکه های نواندیش چون اچ بی او، نتفیلیکس، آمازون و… عرصه ی داستانگویی تفصیلی و دنباله دار، دچار تحولی صعودی شده و کوچ استعدادهای درخشان باسابقه و جوان به عرصه ی ساخت سریال ها منجر به توجه روزافزون مخاطبان جهانی به صفحه های کوچک تر از سینما گشته است. این رویکرد جدید و گاه بسیار خلاقانه نه تنها عرصه داستانگویی تصویری را وارد مجرای تازه ای نموده بلکه جا را برای تجربیات هنری نیز باز کرده است. حضور هوش های برتر در رأس شبکه های تولیدی و استخدام نیروهای کارآمد و هنرمند، مدیوم تلویزیون را ارتقاء داده و امکان...
ادامه مطلب
۱۳۹۵/۱۱/۰۵ | ارسال شده در دسته: یادداشت‌ها

رستگاری، امید، مخاطب

نگاهی به نتایج گیشه سینما در امسال و سال های گذشته اثبات کننده ی نکته مهمی در جامعه شناسی مخاطب ایرانی است. اغلب فیلم های موفق از نظر مخاطبان حتی آنها که به سوژه های ملتهب اجتماعی و بحران های تلخ نیز پرداخته اند، بارقه ای از رستگاری و امید در خود دارند. این نکته مهم و فراموش شده  توسط برخی از فیلمسازان ماست که انتظار دارند بدون ایجاد یک حس مطبوع و امیدبخش بتوانند مخاطبان گسترده را به تماشای فیلم خود دعوت کنند. واقع گرایی و طرح صادقانه بحران ها و معضلات لزوماً به معنای دعوت مخاطب به بی عملی و نیست انگاری و پوچی نیست. طرح پی درپی بحران های زناشویی، معضلات اقتصادی، بحران های زیستی و...
ادامه مطلب

ویدیو

۱۳۹۵/۱۲/۲۴
گفت و گوی منتشر نشده زنده یاد علی معلم با فارس/ اگر سینما داشتم خیلی از فیلم ها را نمایش نمی دادم!

گالری تصاویر