یکی از ویژگی هایی که سینمای یک کشور را می تواند در جهان سربلند نگه دارد، صداقت سینماگران در تصویرگری ابعاد مختلف زندگی اجتماعی، خصوصیات فرهنگی و قومی و مختصات جغرافیایی و مسائل و مشکلات خاص آن جامعه است. به عنوان نمونه سینمای ایتالیا در برهه های مختلف، به خصوص پس از جنگ جهانی دوم و جنبش نئورئالیسم، صداقت مثال زدنی ای در پرتوافکنی به مسائل اجتماعی و نحوه زیست و تفکر جامعه ایتالیا داشته است. نگارنده هرگاه به فیلم خوبی از سینمای ایتالیا برمی خورد، آن را با دیده ها و شنیده های خود از آن کشور مطابقت داده و آن را صادق می یابد. جالب اینجاست که سینماگر ایتالیایی از دسیکا تا تورناتوره، از فللینی تا رُزی، از آنتونیونی تا سورنتینو و بسیاری بزرگان دیگر، علیرغم تفاوت های سبکی و نگرشی و هنری، خلوص قابل ذکری در نگریستن به ایتالیای واقعی در زمانه خودشان و در پهنه تاریخ فکری-اجتماعی خود داشته اند. این خصوصیت در سینمای ژاپن هم دیده می شود. اما در بسیاری از کشورها، به خصوص در بلوک شرق سابق، سینما، تحت انقیاد ایدئولوژی الحادی بود حتی پس از دچار آزادی شدن(!) نتوانسته به هویت زیستی مردمان خود نزدیک شود.
این بحث گسترده ای است که هر اثری اگر بومی نباشد، جهانی هم نمی شود. اگر داستایفسکی، تولستوی، تورگنیف، چخوف، گنچاروف و… ده ها سال پیش توانستند به شهرت جهانی برسند از این رو بود که عمیقاً روسیه بزرگ را در پهنه انسانی به روایت می کشیدند اما سینمای کذاب قرن بیستم جماهیر شوروی در نمونه های انگشت شماری می تواند نماینده و نشانگر نحوه ی زیست و تفکر و مسائل و آرمان های فکری مردم آن سرزمین باشد.
سخن گفتن از این موضوع را نباید با به میان آوردن ارزش های دیگر سینمای هر کشوری به انحراف کشید؛ طبیعی است که فیلم ها در زمینه های مختلف قابل ذکر و تحلیل و ارزشگذاری هستند (حتی در پرتو آثار تبلیغاتی یا رویاپرداز) اما خصیصه صداقت و برآمدگی سینما از درون جامعه مسئله متفاوتی است.
سینمای فرانسه، علیرغم توفیق در زمینه های مختلف هنری-روشنفکری و نقش پیشرودر پایه گذاری صنعت در نمود جلوه های مختلف زیست و سازوکار فکری- فرهنگی- اجتماعی فرانسه توفیق چندانی نداشته است و کمتر گزارش صادقانه ای از جامعه ی خود بروز داده است.
سینمای ایران در طول تاریخ صد ساله ی خود جز در پرتو برخی آثار برجسته نمایشگر خوبی در نمود جامعه ی ایرانی نبوده است. گزارش سینمای ایران از حال و روز مردمان در مقاطع مختلف تاریخی و نحوه ی اندیشه و زیست آنها اغلب کاذب (و نه حتی رویاپرداز) بوده است. وقتی نشانه های اندکی از زندگی ایرانی و نحوه سلوک و آداب و سنت ها و وقایع زیستی و حوادث تاریخی مردمان در سینمای یک کشور باشد طبیعی است که این سینما نه مورد توجه مردمان خود قرار می گیرد و نه در جهان مخاطبان پرشماری پیدا می کند.
در بررسی نمونه های موفق و آثار محبوب (و نه صرفاً پرفروش) در حوزه ی سینما و تلویزیون ایران کاملاً مشهود است که هرگاه فیلم یا مجموعه ای برای بازتاب سبک زندگی، نحوه ی زیست اجتماعی و مسائل مبرم جامعه، باهوش و صداقت روبه رو شده، آن اثر در حافظه ی تاریخی مردم ما جای گرفته است. و هرگاه چه به شکل تبلیغاتی و بفرموده و چه از روی نادانی و جهل یا سودپرستی، جهان تصویری اثر از کذب و جعل و شعار و بی صداقتی مملو شده، از سوی مردم و نخبگان کنار گذاشته شده و اثری از آن در جامعه باقی نمانده است.
وقتی سینماگر ایرانی از جامعه ی ایران فرمان تولید اثرش را نگیرد یا گروه کم شماری از مخاطبان نیرنگ خورده از کمبودها را هدف قرار دهد، حاصلی جز سینمای کذاب و دروغ پرداز نخواهد داشت به قول زنده یاد علی حاتمی «خاک که به آسیاب بدهی، خاک نصیب ات می شود آخر».
دنیای تصویر 229