سه روز قبل از موعد برگزاری «جشن حافظ»، وعده گفتوگوی ما با دبیر شانزدهمین دوره این جشن است. کارتهای دعوت در حال تقسیمبندی برای ارسال است و تب و تاب میزبان فضای متفاوتی به دفتر مجله «دنیای تصویر» داده است. بی خبر از اینکه شاید به فاصله کمتر از دو روز مانده به برگزاری جشن همه این تلاطم ها به سکون و سکوتی مبهم منتهی شود. در طبقه دوم اما جنس این تب و تابها قدری متفاوت است. مدیر مسئول مجله و دبیر این جشن در حال رایزنی برای کسب مجوز جشنی است که نامش به صورت رسمی در تقویمها ثبت شده است و مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارد اما همچنان شانزدهمین دوره آن منتظر تأییدیه نیروی انتظامی و در اختیار قرار دادن سالن برج میلاد است. با وجود این علی معلم که چندان اهل غرزدنهای معمول نیست میگوید که به همافزایی نیروی انتظامی، امنیتی و اجتماعی معتقد است و در عین حال گلایههای ضمنی خود را این گونه مطرح میکند: «در تمام این سالها بخش بزرگی از انرژی و وقت ما برای اثبات حقانیت این جشن صرف میشود و هنوز بعد از 15 سال نتوانستهایم برادری خود را ثابت کنیم. با وجود فعالیت 30 ساله فرهنگی هنوز برای اینکه اثبات کنم آدم معتقدی به فعالیت در حوزه خودمان هستم باید یک جاهایی بروم و پای تعهدنامهها انگشت بزنم.» جشن حافظ تنها رویداد سینمایی کشور است که از سوی بخش خصوصی و به همت ماهنامه «دنیای تصویر» از سال 78 برگزار میشود. این جشن که آثار سینمایی و تلویزیونی رصد شده از فروردین تا اسفند سال گذشته را داوری میکند در سالهای 92-91 بهدلیل آنچه علی معلم بها ندادن به مخالفتها برای اهدای جایزه به «سنتوری» و «قهوه تلخ» میگوید، توقیف شد. طبق برنامه ریزی ها و هماهنگی های انجام شده چهره های فرهنگ و هنر برای 28 تیرماه به برج میلاد دعوت شده اند تا شانزدهمین دورهمی حافظ نشان را جشن بگیرند، اما اخباری که ظهر روز شنبه روی تلکس های خبری قرار می گیرد حکایت از آن دارد که زمان برگزاری جشن به روز دیگری موکول شده است. یک روز قبل از مخابره این خبر با علی معلم درباره اهداف این جشن، مشکلات برگزاری جشنوارههای خصوصی، لزوم برگزاری جشنوارهها و جشنهای مختلف سینمایی و همافزایی آنها صحبت کردهایم که در ادامه میخوانید.
سال 78 چه اهداف و جریانی باعث شد علی معلم تصمیم بگیرد که بدون حمایت ارگانهای دولتی جشنی برای خانواده سینما و تلویزیون برگزار کند.
جرقه اولیه برگزاری این جشن به مراسمی برمیگردد که در دهه 70 از طرف منتقدین برگزار میشد. در مراسمی که از مرحوم علی حاتمی برای فیلم «دلشدگان» تقدیر شد وقتی نام حاتمی اعلام شد آنقدر هول شده بود که نزدیک بود از پلهها بیافتد. روی سن که آمد خیلی با شور و پر حرارت چند جملهای گفت و پایین رفت. وقتی مراسم تمام شد گفت: علی جان من خیلی هول شدم. حرفهایم از یادم رفت و یکدفعه رشته کلام از دستم در رفت. آن زمان یک جملهای به من گفت که ذهنم را خیلی درگیر کرد. گفت آنقدر هنرمندان در ایران تحقیر شدهاند که تشویق شدن بلد نیستند و اگر بخواهیم تشویق شویم خودمان را گم میکنیم. گفت که ببین امریکاییها در اسکار چقدر سر حال هستند، نت نوشتهاند و با اعتماد به نفس حرف میزنند اما من چون در عمرم هیچ جایزهای نگرفتهام و تشویق نشدهام وقتی خواستم روی سن بیایم هول شدم. اعتقادش این بود که هنرمندان ما همیشه تضعیف شدهاند. گفت که کاش کاری کنید این تشویق شدن را بلد بشویم. آن سالها جریان مستقلی برای تشویق هنرمندان وجود نداشت. جشنوارههای رسمی بود اما آنها هم سیاستهای معینی را دنبال میکردند و جنبه مردمی و مستقل نداشتند. بعد از این اتفاق تصمیم گرفتیم این جشن را پایهگذاری کنیم و قدردانی را به شکل روتین ادامه بدهیم.
نامگذاری یک جشن سینمایی با عنوان حافظ سؤال برانگیز است. چرا این نام و تندیس را برای برگزیدگان خود انتخاب کردید.
تندیس این جشن میبایست سمبل و نشانهای از هنرمند ایرانی باشد. در حوزه سینما، شخصیتی به همه جانبگی هنرهای گذشته مثل شعر و ادب نداشتیم در صورتی که حافظ از چند جنبه نمونه و الگوی هنرمند ایرانی است. از یک طرف با زبان فاخر سخن گفته است که ترجمان قرآن است و از طرف دیگر در همه خانههای ایرانیان در کنار قرآن حتماً یکی دو جلد دیوان حافظ با ویرایشهای مختلف وجود دارد. از خصیصههای مهم غزلیات حافظ هم که مدنظر ما بود این است که با وجود سرشار بودن از معانی عرفانی بیانش به گونهای است که عارف و عامی با آن ارتباط برقرار میکند. یک شخصیت جهانی با الگوی تفکر فرهنگ ایرانی که میتواند با تمام مردم ارتباط برقرار کند. ضمن اینکه حافظ در عین حال که از امور روزمره سخن میگوید یک فیلسوف و منتقد اجتماعی هم هست. حال سینمای ما اگر بخواهد جایپایی در هنر جهانی داشته باشد اقتدایش به حافظ و الگوبرداری از چنین شخصیتی است. از جمله ارادتمندان این شخصیت علی حاتمی است که جزو مریدان حافظ بود. باورم این است که در این سالها این عنوان یک نسبت غیر منطقی و شهودی با جشن هم پیدا کرده است و من برگزاری پانزده دوره جشن را با وجود مشکلات به دم مسیحایی حافظ مرتبط میدانم اگر نه من علی معلم خیلی زوری ندارم. قناعت مورد تأکید حافظ و خلوصی که برای تشویق هنرمندان وجود دارد انرژی پشت این جریان است. شما اگر به سابقه جشن نگاه کنید هنرمندان برجستهای را میبینید که تنها جایزه هنریشان همین تندیس حافظ است مثل زنده یاد خاچیکیان و مهدی فتحی. برای ما همین افتخار بس که بهجای رسم مرده پرستی سعی کردیم در زمان حیاتشان به آنها انرژیی را که منتج از مردم است انتقال بدهیم. ضمن اینکه تشویق از سمت منتقدین خیلی پسندیدهتر است برای اینکه ما در طول این سالها بهاندازه کافی این سینما را نقد میکنیم؛ نقد بیتعارف و بعضاً حتی بیرحمانه. در حالی که رشد دوبال دارد هم نقد و هم تشویق. نکته دیگر اینکه اغلب در جشنوارههای هنری فیلمهای پر مخاطب از دایره بررسی خارج میشوند اما ما سعی کردیم به هر دو بخش نگاه کنیم یعنی هم بخش آرتیست و هنری سینما را ببینیم و هم وجوهی که با مردم ارتباط برقرار میکند. اگر به الگوی ازلی این جشن نگاه کنیم شعر حافظ هم همینگونه است.
یعنی به نوعی وجوه نامگذاری این جشن تبیینکننده مرامنامه و سیاست داوری آن است؟
قطعاً. ما برخلاف جشنوارهها و جشنهای دیگر فقط درباره آثاری که به اکران درآمده یا در تلویزیون و شبکه خانگی پخش شده، داوری میکنیم. بر این اساس تیم داوری فرصت یک ساله برای بررسی آثار دارد و علاوه بر جنبه کیفی آثار فیلمها در پرتو ارتباط با مخاطب بیشتر هم ارزیابی میشود. رابطه سینما با مردم یک رابطه دموکراتیک است. شما با اجبار به سینما نمیروید با خواسته قلبی میروید و برای آن هزینه میکنید. یک رابطه کاملاً حلال بین سینما و مشتریانش وجود دارد. این رابطه، رابطه احترام برانگیزی است و چون آن را دوست داشتیم در داوریها بر آن پایبند بودیم و بالطبع ارتباط و عکسالعمل خوبی از مردم گرفتیم. خیلی وقتها آرای هیأت داوران موافق با مردم بوده است و این به اعتقاد من بالاترین میزان توفیقی است که ما به دست آوردهایم. چون داوری خودش داوری میشود. افکار عمومی باید شما را بپذیرد ممکن است یک جاهایی ره به خطا ببرد اما حرکتهای مردم در کل درست است ممکن است در جزئیات اشکال داشته باشد ولازم باشد با آنها ارتباط برقرار کنیم تا شاخصهای جدیدتری با مردم درمیان بگذاریم ولی در عین حال باید مراقب باشیم که مورد توجه آنها قرار بگیرد و مهر تأیید شد به نظریه و داوری ما بزنند. نظر مردم برای ما خیلی اهمیت دارد. حتی بین اهالی سینما هم مهم است و گلایههایی که میکنند مبنی بر اینکه چرا کارشان دیده نشده است برای من شیرین است.
به اعتقاد خودتان این اهمیت از کجا میآید. اعتبار و پشتوانه جوایز جشن حافظ برای هنرمندان چیست. بخشمادیجوایز، تأیید تیم داوری و…؟
این سوال را باید خود هنرمندان جواب بدهند ولی تصور من این است که احساس میکنند این جشن یک جشن مستقل است و کسی روی آن تأثیر نمیگذارد و از جایی دستور نمیگیرد. دسته بندی ندارند، کاری به این ندارد که قبلاً چه کارهایی کردهای، سلام و علیکی با هیأت داوران داشتی یا نه. بسیاری از افرادی که از این جشن جایزه میگیرند را من برای اولینبار از نزدیک میبینم. آقای فرامرز صدیقی که جایزه بهترین بازیگر تلویزیون را برای «دایره تردید» برد بعد از مراسم به دفتر مجله آمده بود و میگفت برایم خیلی عجیب است من حتی شما را یک بار هم ندیدهام و فکر میکردم باید آشنایی وجود داشته باشد. این دیدن زوایا خیلی اهمیت دارد و باعث دلگرمی میشود. تلاشمان این بوده است که استقلال نظر و عمل را حفظ کنیم و بیعقده به سینما و تلویزیون نگاه کنیم. بدون پیشاندیشه و بدون توجه به این که فلان فیلمساز سلام من را علیک گفته یا نگفته! من آدم ناآشنایی نیستم و با این فعالیتها در جشنواره فیلم فجر، جشن خانه سینما و جاهای دیگر آشنا هستم و دیدهام که برخی جاها چنین اغراضی وارد جریان داوری میشود.
از استقلال داورها سخن گفتید آیا در هیچ دورهای اتفاق نیافتاده است که مسئولان بخواهند ملاحظاتی را اعمال کنید؟
خوشبختانه با افتخار این را میگویم که در طول فعالیت تلویزیونی، مطبوعاتی و سینماییام هیچوقت مورد فشار از سوی کسی قرار نگرفتم. البته یکی دو بار برخی مسئولان وقت قصد دخالت داشتند و خواستار ندادن جایزه به یکی، دو نفر شدند اما ما اصرار کردیم که در انتخابها تغییری ندهیم چون اصولاً جوایزمان را با کسی هماهنگ نمیکنیم که منجر شد به یک ناشکیبایی و حدود دو سال جشن برگزار نشد. بخشی از این توقیف هم برمیگشت به جوایزی که به «قهوه تلخ» و «سنتوری» دادیم و مخالفتهایی وجود داشت که این آثار جایزه نگیرند و ما به این مخالفتها بهایی ندادیم. فرهنگ و هنر حوزه پیچیدهای است و خیلی از کسانی که مسئولیت میپذیرند باید سعه صدر داشته باشند و امروز را نبینند بلکه تاریخ را ببینند و سعی کنند نقش خودشان را بخوبی در تاریخ ایفا کند. متأسفانه مدیران فرهنگی ما برخی اوقات نسبت به استراتژیهای فرهنگ و هنر بیتوجه هستند و غمض عین میکنند. اگر چشمهایشان را باز کنند متوجه میشوند که باید تمام کنشها و تعاملشان را در پهنه تاریخ ببینند. ممکن است فکر کنند که فقط دارند با یک فیلمساز و آوازخوان و اهل هنر بد اخلاقی میکنند در حالی که غافلند از اینکه برخی از آنها دردانه هستند و سالها طول میکشد تا مثلاً خوانندهای مثل شجریان داشته باشیم. سالها طول میکشد تا یک بازیگری مثل انتظامی داشته باشیم. باید قدردان این آدمها باشیم و مثل یک میراث فرهنگی با آنها برخورد کنیم. از نظر من عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی خودشان یک یادگار و میراث هستند و همانطور که به بنای تاریخی احترام میگذاریم و دور آن حصار میکشیم تا کسی روی آن یادگاری ننویسد آنها هم مراقبت و نگهداری میخواهند البته که آرتیستها به دلیل خصلت هیجانی و احساسیشان ممکن است بعضی مواقع چندان با ما همراستا نباشند اما نباید آنها را کنترل احساسی کرد اساساً یکی از جنبههای جذاب وجود هنرمندان همین است که برآشفته میشوند و دست به خلق یک سمفونی یا فیلم میزنند. نباید از نظر سیاسی و جنبههای شخصی آنها را محدود کنیم. باید در مدیران فرهنگی نگاه مهربانانه و عامنگر وجود داشته باشد و به تاریخ فکر کنیم و به این فکر کنیم که سخن ایرانی باید در حوزه فرهنگ و هنر در جهان شنیده شود و ما راهی جز این نداریم که از طریق سینما و تلویزیون این کار را انجام بدهیم. الان زبان سخنگوی دنیا، زبان جنگ و دیپلماسی نیست زبان هنر و فرهنگ است و هر کشوری که در این حوزه قدرتمندتر باشد صاحب سخن است.
در مراسم یادبود عباس کیارستمی، نصرالله پورجوادی هم همین تعبیر را از عباس کیارستمی داشتند و گفتند دولت میلیونها تومان خرج میکند تا فرهنگ ایرانی را در خارج از کشور به نمایش بگذارد؛ اما کیارستمی با هنرش و بدون بودجه دولتی برای کشورش آبرو خرید.
بله همچنین اظهارات محمود دولتآبادی که گفتند سلیقه من اگر چه چندان با کیارستمی همراه نیست ولی ایشان نکتهای از فرهنگ ایرانی یعنی قناعت را به جهانیان عرضه کردند که شایسته تقدیر است. یک نکتهای که من همیشه به آن نقد دارم این است که چرا فکرمیکنیم باید همه طبق سلیقه ما باشند. ما باید بر تعدد سلایق احترام بگذاریم اما متأسفانه این تنگنظری هم در میان عامه مردم و هم اهل نظر وجود دارد؛ تنگ چشمان نظر به میوه کنند/ ما تماشاکنان بستانیم. باغ را ببینیم حالا اینکه ما زردآلو دوست نداریم دلیل نمیشود که زردآلوهای خوب را تحسین نکنیم. تا وقتی که اندیشهها در جهت بردار کلی رشد باشد این اندیشهها قابل پذیرش هستند. ممکن است فیلمسازی فقط راجع به دوستی فیلم ساخته باشد خود دوستی مفهوم دینی است اما برخی فکر میکنند سینمای دینی فقط زندگی ائمه است. هر فیلمی که توجه ما را به طبیعت و خلقت هم جلب میکند فیلم دینی است حتی اگر صاحب اثر چندان مقید به دین نباشد برای اینکه خداوند در قرآن تمام نشانههای طبیعت را با «انظر» یاد میکند. بنابراین شاید اگر با دیده بازتری نگاه میکردیم لازم نبود بعضی از آدمها را محروم کنیم و با کسانی که قصدشان خدمت به فرهنگ و هنر ایران بود، رفتار قهرآمیز داشته باشیم چرا یک هنرپیشه را از فیلم خوب و یک خواننده را از حضور در صحنه محروم کردهایم. در حالی که الان میبینیم همان فرهاد که به او مجوز نمیدادیم، شعری که در رثای پیامبر خوانده است، رو دست ندارد. یا همین محسن چاووشی که چند سال پیش اسمش را هم نمیخواستند بیاورند، یکی از زیباترین آهنگها را راجع به بچههای جنگ خوانده است. چرا انرژیهای موجود در کشور را نادیده میگیریم.
فارغ از حمایت معنوی دولت که برای چنین خدمت فرهنگی لازم و ضروری است در حوزه بودجه چطور. آیا میتوانید مدعی شود که جشن حافظ به صورت خصوصی و بدون هیچ حمایت دولتی برگزار میشود.
نه فقط جشن حافظ بلکه فعالیت مجله دنیای تصویر هم همین گونه بوده است به غیر از حقوق قانونی که بعضی مواقع به ما تعلق گرفته و امر عمومی هم است مثل سوبسید کاغذی که در یک دوره به مطبوعات داده می شد. جشن حافظ به صورت کامل بر دوش مردم و بخش خصوصی چرخیده است حتی اسپانسر و حامیان این جشن هم اغلب از نهادهای خصوصی بوده اند. کم و زیاد سعی کردیم با قناعتی که از آن حرف می زنیم، سعی کردیم خراجی نکنیم. بعضی مواقع هزینههای فستیوالهای شبه دولتی یا سازمانی میشود، ما را به تعجب میاندازد که چطور با این همه بودجه، نتیجه کار اینقدر فقیرانه است.
برگزاری یک جشن آبرومندانه سینمایی چقدر هزینه میخواهد.
به نظر من هزینه چندانی ندارد. هزینهاش یک مقدار عشق است و به انضمام آن چیزی که در دولت آقای روحانی و حداقل در سیاستگذاران اصلی وجود دارد اینکه فعالیتها به بخش خصوصی واگذار شود. بخش خصوصی هم تواناتر است و هم با عشق بیشتری کار میکند و هم قانعتر است. اگر این امور به نهادها و سازمانها سپرده شود دیگر با جابهجایی دولت روشها تغییر نمیکند. در نهادهای خصوصی امکان شیتیلگیری و باجگیری وجود ندارد و بنابراین فعالیتها سالمتر است. بودجه عمومی باید صرف مسائل و امکانات زیربنایی شود کاش دولت به جای کمک به جشنهایی که به دو ریال هم نمی ارزد تصمیم میگرفت یک کاخ بزرگ برای فستیوالها و مجامع درست کند. اگر این کار را کرده بود، به من علی معلم در جشن حافظ خیلی بیشتر کمک میکرد تا اینکه هزینهای به صورت مستقیم به ما پرداخت شود.
با وجود این که شما به حق به نبود تشویق و حمایت هنرمندان اشاره کردید اما آمار این جنس تشویقها و برگزاری جشنواره و جشن سینمایی در این سالها زیاد شده است. واقعاً این همه جشنواره و جشن سینمایی چقدر ضرورت دارد.
مجبورم به همان نکته اولی که از زبان علی حاتمی نقل کردم اشاره کنم هنرمند تحقیر شده به درد مملکت نمیخورد. از اهل فکر له شده اثر بلند بیرون نمیآید. تشویقها یکی از عناصر همافزایی و روحیه بخشی به هنرمندان است. البته اگر این فعالیتها به سامان باشد. بله ما در سال جشنواره زیاد داریم، جایزه زیاد میدهیم، هفته تجلیل برگزار میکنیم ولی آنقدر بی ضابطه و بی برنامه است که مثلاً همه را با هم جایزه میدهیم و خب فرد برتر تفاوتی با بقیه ندارد. یکی از انتقادات من به جشنواره فیلم فجر همین است. ما در آنجا هم باز تعارف میکنیم و بفرموده عمل میکنیم یا بر اساس ارزشهای غیر هنری کار میکنیم مثلاً طرف را خیلی دوست داریم و خیلی بله قربانگوی خوبی است به او جایزه میدهیم.
به لزوم همافزایی و در کنار هم قرار گرفتن اشاره کردید این رویکرد چقدر در رابطه مدیران و برگزارکنندگان جشنهای سینمایی وجود دارد. به عنوان مثال با شما که برگزارکننده 15 دوره جشن حافظ در بخش خصوصی هستید چقدر برای بهتر برگزار شدن جشنواره فیلم فجر یا جشن خانه سینما همفکری میشود. این تعامل چقدر است.
سازمانها متاسفانه به شکل محدودی از لحاظ سلیقه اداره میشوند و هیچ وقت نتوانستند تجربیات را انتقال بدهند و باعث رشد شوند یعنی عمدتاً با تنگ نظری هایی مواجه بودهاند. این تنگ نظریها گاهی صنفی است و من آن را تنها محدود به مدیران دولتی نمیبینم. بعضی مواقع تنگنظریها صنفی و گروهی است، گاهی مواقع جناحیبندیها و این جنگهای حیدری و نعمتی هم موثر است. متأسفانه تعامل روشنی وجود ندارد و من پیشنهاد میکنم که دوستان تصمیم بگیرند یک ستاد مشترکی تشکیل بدهند که هر کدام از این فعالیتها در زمینه کاری خودشان شکوفاتر شوند. ما رقیب هم نیستیم و این جشنها در تقابل هم نیست فقط باید به سامان باشند و یک فصل مشترک پیدا کنند. این غلط ایت که بعد از 30 سال برگزاری جشنواره هنوز به یک ایقان و اتقانی نرسیدهایم چه بهتر که این دولت که دغدغه تصدیگری بخش خصوصی را دارد این فعالیت ها را واگذار کند و در قبال آن مسئولیت بخواهد. تجربیات زیادی در کمونیستی کردن سینما داشتیم که همگی به در بسته خورده است و هنوز فکر میکنیم زمان برژنف و استالین است. الان فضای جدیدر سانهای و ارتباطی و شبکههای مجازی به ما یاد آوری میکنند که عصر توقف فرهنگی به معنای یک فرهنگ دولتی گذشتهاست به قول یکی از دوستان دولت فرهنگی داشته باشیم و نه فرهنگ دولتی. اگر به این موارد توجه کنیم از تلف شدن نیروهای فرهنگیمان جلوگیری میکنیم. خیلی از نیروهایمان را داریم از دست میدهیم اشاره من به 4 بازیگری نیست که به شبکه جم رفتهاند نیروهای فکری نباید در جامعه منزوی شوند. اگر تشویقها به سامانتر باشند و مسئولان عاشقانه به این تشویقها توجه کنند از این مسائل جلوگیری میشود. اساساً کسانی که در عرصه فرهنگ و هنر فعالیت می کنند اگر عشق نبود کار نمی کردند چرا که در آمد مالی ندارد. داریوش مهرجویی بعد از 50 سال کار هنری الان در خانه اجارهای در محمدشهر کرج زندگی میکند. مهرجویی یکی از ستونهای فرهنگی ماست. به آن پزشکی که با بی تربیتی به ضعف جسمانی ایشان اشاره کرده است باید متذکر شد که اقای دکتر شما در آمآنچنانی دارید و البته که حرفه شما نیاز مردم است اما بدون اجر و مزد که کار نمیکنید. مهرجویی ممکن است عصبانی شده باشد ولی یادمان باشد که چه کسی با چه زمینهای حرف میزند. داریوش مهرجویی حق بزرگی بر گردن فرهنگ این سرزمین دارد. عصبانیش هم باید بادیده مهربانانهتری ملاحظه شود. شما که در برج زعفرانیه هستید حداقل این احترام را از این جامعه نگیرید. این فضای منفی روانی به ما آسیب میزند. ما باید به فضای تشویقی فکر کنیم تا فضا را برای آنهایی که عاشقانه کار می کنند قابل تحمل بکنیم. ذهن شما را آزاد بگذاریم و تشویق شان کنم و به اینکه ایرانی هستند و در ایران کار میکنند و به قول شاملو ترجیح می دهند چراغ شان در این خانه بسوزد احترام بگذاریم.
جشن حافظ آثار تلویزیونی را رصد میکند و به نوعی مشوق هنرمندانی است که در این رسانه کار میکنند اما این جشن سهمی از آنتن تلویزیون ندارد. در چنین شرایطی چقدر از ظرفیت فضای مجازی برای ارتباط گسترده تر با مردم و پوشش تصویری آن استفاده میکنید.
تشویق برنامهسازان تلویزیون جزو وظایف ما نیست اما این وظیفه انجام میشود در شرایطی که حتی به لحاظ خبری هم سهمی از آنتن تلویزیون نداریم. رفع این مشکل به اعتقاد من با تصحیح قانون و امکان فعالیت تلویزیون خصوصی میسر میشود. این شایسته نیست که تلویزیون تا این حد رسانه مقتدری باشد و گروههای اجتماعی را نادیده بگیرد. الان صدای همه مردم ایران در تلویزیون شنیده نمیشود. منظور من فقط نظریه سیاسی نیست در حوزههای فرهنگی و هنری هم نباید چنین سلیقه متراکمی در تلویزیون داشته باشیم. در خصوص جشن حافظ امسال با شرایط جدیدی که برای VOD به وجود آمده است احتمالا از طریق این سامانه به فاصله یک روز یا یک هفته گزارش کامل تصویری مراسم در اختیار علاقمندان قرار بگیرد که البته همچنان جای نهاد رسمی مثل تلویزیون خالی است.
با حضور در دفتر مجله میتوان تا حدودی تب و تاب و مشکلات برگزارکنندگان این جشن را احساس کرد، مسائلی که شاید برای کسانی که در این جشن حاضر میشوند قابل پیشبینی نیست. گویا با وجود تجربه 15 ساله برگزار کردن چنین مراسمی برای بخش خصوصی همچنان پردردسر است.
مشکلات زیاد است از مشکلات مادی و لجستیکی که برای برگزاری چنین جشنی لازم است تا نبود امنیت خاطر؛ امنیت خاطری که باید باشد تا ما را به سمت کیفیت هل بدهد. سال گذشته ما تنها 4 ساعت قبل از آغاز مراسم سالن را در اختیار گرفتیم و با کمک بچهها سالن پر از زباله را تمیز کردیم. این اتفاق را به عنوان یک امر فیزیکی در نظر بگیرید تا دغدغههای فکری عدم همراهی نهادهای مختلف. هر نمادی در ایران برای خودش یک جور قدرت دارد و جلب اعتماد و رضایت این قدرتهای متناوب ما را خسته میکند. در تمام این سالها بخش بزرگی از انرژی و وقت ما برای اثبات حقانیت این جشن صرف میشود و هنوز بعد از 15 سال نتوانستهایم برادری خود را ثابت کنیم. هر سال باید التزام خود را به قانون اساسی اثبات کنیم. ما مردم این سرزمین هستیم. من علی معلم 30 سال است که کار فرهنگی میکنم. هنوز برای اینکه اثبات کنم آدم معتقدی به فعالیت در حوزه خودمان هستم باید یک جاهایی انگشت بزنیم. چنین رفتارهای تخریبی چه سودی دارد. من اگر تخریب بشوم چه سودی برای کار خودم خواهم داشت. من باید با نشاط این کار را انجام بدهم و متأسفانه این نشاط از ما دریغ میشود. چرا سعی میکنند که اینقدر نقش منفی بازی کنند مگر به آینده این سرزمین و بچههای خودشان فکر نمیکنند. مگر خودشان سینما نمیروند و تلویزیون تماشا نمیکنند. مگر شهرزاد و مهران مدیری نمیبینند. پس اجازه بدهیم که آنها تشویق شوند. بارور شوند و کارهای بهتری بکنند. هنرمند خموده به درد این مملکت نمیخورد. برخی همه نیرویشان را میگذارند تا کار خوب انجام نشود و یا سنگ بیاندازند و کار دیگران را خراب کنند. ما تا چه وقت میخواهیم از طریق لگد زدن به فعالیت دیگران خودمان را بالا بکشیم. قصدم این نیست که از نهادی خاص گله و شکایت کنم. من به این همافزایی نیروهای نظامی، اجتماعی، امنیتی و… معتقدم. اگر آنها نباشند فعالیت من بسامان نخواهد بود اما به این هم فکر کنیم که ما داریم در ایران با هم زندگی میکنیم و ایران برای همه ماست و اقتدارش آرزوی همه ماست. سال گذشته جشن ما با تشییع پیکر شهدای غواص همزمان شده بود و بالاترین انرژی و تحسین جشن معطوف تجلیل از این غواصان شد. بدون اینکه به ما دستوری داده باشند. علیرضا قربانی که جزو کاندیداها بود خودش زنگ زد و گفت آهنگی را برای آنها خوانده است و کلیپش یک ساعت قبل از مراسم آماده شد. این ابراز احساسات با تیراژ 200 و 300 به خانههای مردم انتقال پیدا کرد. این ارزش را کسی به ما دستور نداده بودند. لازم نیست که دایم به ما تذکر بدهید که ارزشها را پاس بداریم. باید اجازه بدهیم این ارزشها به صورت طبیعی در جامعه بروز پیدا کند. وقتی تحمیل میشود مردم میفهمند. مردم ریاکاری را درک میکنند حتی اگر خودشان ریاکار نباشند. این که خودمان را صرفاً واجد ارزش میدانیم غلط است، ارزشهای شهدای این جنگ متعلق به همه مردم ایران است و در تیول کسی نیست. این که عدهای خود را وامدار و میراثدار ارزشها میدانند غلط است و کسی نمیتواند برای دیگران درجه و امتیاز قائل شود.