سینمای ایران در بُعد مدیریت کلان فرهنگی، پس از گذشت سه دهه از تولد دوباره اش پس از انقلاب اسلامی (اگر سال های ابتدای انقلاب را به حساب نیاوریم) هنوز و همچنان گرفتار فقدان استراتژی است. افق صنعتی، هنری، رسانه ای و اجتماعی این صنعت/هنر عظیم همچنان در ایران ناروشن و بدون تعریف است. علیرغم موفقیت های مثال زدنی سینماگران ایرانی در طی این سه دهه و موفقیت جهانی این سینما که بیشتر از پتانسیل های خلاقانه فردی حاصل شده، نه از مدیریت و برنامه ریزی، متأسفانه دستگاه های مسئول و برنامه ریزان کلان کشور همچنان تصورشان از سینما یک موجود زینت المجالس است که فقط حواشی اش مورد توجه قرار می گیرد. از این رو هر دولت و هر مدیر محترمی که هر چهار سال یکبار به مسند می رسد، با انبوهی از تاکتیک های مقطعی، هر بار این سینما را به سویی می کشد. در این کشمکش ها اما آنچه آزاردهنده است فرسوده کردن اعصاب و روان دست اندرکاران اصیل سینماست. با نگاهی به کارنامه ی کاری سینماگران ایرانی (از نویسنده و تهیه کننده و کارگردان بگیرید تا بازیگر و عوامل فنی) درک این حقیقت تلخ چندان سخت نیست که دریابیم مسیر هنری اغلب سینماگران ما در منحنی نزولی قرار می گیرد نه صعودی.
نبود امنیت فکری و شغلی و فضای مناسب برای تفکر، سیاست زدگی و نزاع های حیدری/ نعمتی که اغلب از سوی سیاست پیشه گان (و نه سیاستمداران) به سینما تحمیل شده، فقدان بودجه بندی صحیح و درخور برای این فعالیت مهم، بی توجهی به خواست های معقول و مشروع جامعه مخاطبان، کمبود دردناک فضاهای نمایشی در اغلب شهرهای کشور، مستهلک شدن انرژی فیلمسازان در مسیرهای بوروکراتیک و امر و نهی های اغلب بی ضابطه و سلیقه مند در ممیزی و نظارت، از نتایج این فقدان راهبردهای کلان و فراوانی سلیقه های فردی و روش های باری به هر جهت سالیانه و گاه ماهیانه است.
از این روست که در هر دوره ای اصطلاحاتی جعلی برای سینما تراشیده می شود، گروهی مغضوب و عده ای محبوب می شوند، کار در دست متخصصان قرار نمی گیرد، روابط جای ضوابط را می گیرد و هر کسی از ظن خود یار سینما می شود. و دوستی های نوع خاله خرسه ای هم تنها سینما را زیر ضرب بیشتری قرار می دهد.
صاحب این قلم می داند که در زمانه ی ما، حرف راست زدن، دلسوزی و از سر عقل و از حق سخن گفتن و ابراز خواسته های منطقی در حوزه ی سینما کمتر پذیرفته می شود اما اصرار دارد که بر طبل ناکارآمدی این فقدان استراتژی بکوبد. هر چند که گوش ها سنگین باشد و خواب ها خودخواسته و بادمجان دور قاب چین ها بسیار
به نقل از دنیای تصویر 260