فیلم
باب اول از مزایای یزدگرد سوم و داریوش آخر!
یكهو با آمدن یك اسكندر سینمایی متوجه شدیم كه برخی روشنفكران پیشروی این ملك هوادار برخی شاهنشاهان بیكفایت از كار درآمدند و با مرثیهخوانی برای نوك دماغ كالین فارل به تحلیلهای عمیقی از تاریخ و جغرافیا رسیدند و یادشان رفت همانقدر كه اسكندر ظالم بود و خونخوار‚ قربانشان نرویم‚ ما هم كم حكمران بیكلهی بیعرضه خونخوار نداشتهایم. تاریخ ما همانقدر كه پر از افتخار است پر از ننگ ظلم نیز هست. یكهو از هول حلیم توی دیگ شوونیسم نیافتیم. عاقبت روشنفكری به باد میرود.
برای <رنگ خدا> هم جایی نیست؟!
در گذشته رسم بود وقتی كه برای نشستن در مجلسی یا اتوبوسی جا كم میآمد‚ مردم یك كمی تنگتر مینشستند تا بقیه هم جا شوند. غذا را هم میشود كمترخورد و بین همه تقسیم كرد. و همهی این كارهای نیك یعنی اندكی عدالت!
فیلم رنگ خدا را اغلب گروهها و سلیقههای مختلف و متفاوت پسندیدند‚ علیالقاعده آنهایی كه دم از سینمای ایرانی و دینی میزنند كه بیشتر. فیلم اما به دلایلی ناگهان اكران شد. حتی اگر بیبرنامهگی شركت پخشكننده فیلم را هم در نظر بگیریم آیا باید از مجموعه سینماهای موجود در تهران تنها یك سینمای كمفروش و سالن كوچك صدوپنجاهتایی عصرجدید‚ نصیب فیلم و تماشاگراناش شود؟ بنده مخالفتی با اقتصاد آزاد یا رقابت حرفهای ندارم‚ ولی آیا واقعاً نمیشد برای این فیلم پرافتخار و نمونهœ سال 78‚ كه بسیار هم مورد پسند تماشاگران واقع شده‚ فكری میكردند و میزان دسترسی مخاطبان به آن را حداقل اندكی افزایش میدادند؟ گمان میكنم بد نبود كه مدیران بخشهای خصوصی و دولتی برای اثبات ابعاد فرهنگی كار خود تحركی میداشتند و حمایتی. بیراه نیست كه در فهرست فیلمهای پرمخاطبی مثل طوطیا یك رنگ خدا هم وجود داشته باشد!
میكس مهرجویی‚ و جشنوارهای كه حرفش یكی است!
حتماً شما نیز بارها با خود اندیشیدهاید كه هیچ زبانی و كلامی‚ جای تصویر را نمیگیرد. در میكس مهرجویی سالها تخریب سینمای ایران از طریق جشنواره (آن هم سینمایی كه از حداقل امكانات و افراد برای پیشبرد امورش استفاده میكند) و همه آنچه در پشت صحنه سینمای ایران اتفاق افتاده‚ به شكلی واقعی و در مدت كمتر از دو ساعت بیان شده است. پس از خواندن همه انتقادات در مورد این سالهای صنعت سینمای ایران‚ لطفاً برای تا›یید همهی گفتهها و ناگفتههای دردلمانده میكس را ببینید. و حتماً مسئولین محترم چندبار.
از جناب نصرالدین‚ كه لطایف زیادی از حضرتش حكایت شده‚ نقل است كه یكبار از او پرسیدند: چند سال داری‚ گفت: چهل. ده سال بعد پرسیدند. گفت: همان چهلسالهام. گفتند: چطور؟ گفت مگر نشنیدهاید كه حرف مرد یكی است!
خدا را شكر كه هر سال جشنواره مرد است!
<دایره> و مشكل
گویا كوشش جعفر پناهی در ارائه تصویری تلخ از ناهنجاریهای اجتماعی در فیلم دایره باعث بروز مشكل در ارائه پروانه نمایش این فیلم شده است. حقیر علاقمند به بحث پیرامون یك فیلم با مسئولان نمایشی كشور نیست‚ چرا كه هر كس از منظری فیلم میبیند. میتوان دایره را مناسب برای تماشای عموم ندانست و نمایش آن را محدود كرد به یكی دو سینما. اما حذف فیلمهایی كه به طرح مسائل اجتماعی میپردازند را هم نوعی واكنش ناپسند میدانم. یكی از وظایف هنر‚ دادن تذكر است و خصلت آینهگونه این رسانه هنر‚ نیاز مبرم برای حذف گوشههای ناخشنودكننده و ناپسند زندگی اجتماعی امروز ماست. هنگامی كه بسیاری از شعارهای باب طبع روز‚ حتی بدون پشتوانه‚ در فیلمهای ما تحملشدنی است‚ حتماً طرح صادقانه برخی از معضلات نیز قابلیت نمایش دارد.
اگر قرار باشد نگاه نقادانه هنرمندان فیلمساز فارغ از موافقت یا مخالفت ما با آنها از سینمای ایران حذف شود‚ عصر فیلمهای تخدیری دستیافتنیتر میشود.
موفقیتِ با عزّت
فیلم رنگ خدا ی مجید مجیدی به سوی افتخارهای ملی و بینالمللی پیش میرود و اندك‚ اندك موفقیتهای غرورآفرینی را صاحب شده است. سینمای ایران در چند ساله اخیر به هر حال تبدیل به سینمای مورد پسند برخی جشنوارهها و محافل شده و آرام آرام صاحب جایگاه و موقعیتی. اما حلاوت و شیرینی موفقیتی از جنس این فیلم را حكایتی دیگر است. كوتاه بگویم كه:
فرق است میان آن كه یارش دربَر
با آن كه دو چشم انتظارش بر دَر!
عدالتخواهی در شرایط بیوزنی
موضع عدالتخواهانه رخشان بنیاعتماد (فارغ از بحث سینمایی قضیه) در این زمانه گم گشتن در بیراهههای گیشه و كلیشه و بیخاصیت بودن و طبق مُد سیاسی روز حرف زدن‚ در فیلم زیر پوست شهر حقیقتاً قابل ذكر و فكر و تحسین است. هنر سینما‚ همواره در هنگام توجه به مسائل اكثریت جامعه خاصیت پیشتازی خود را حفظ میكند‚ هدف چه سرگرمی صرف باشد چه انتقال یك اندیشه یا حس‚ صداقت با خود و اجتماع راهكار مناسب است.
بوی عطر احساس و اعتقاد و ایمان!
این ماه شاهد نمایش دو‚ سه فیلم با احترام ویژه سینمای ایران در سال هشتاد هستیم. باران مجیدی مهربان‚ زیرنور ماه سیدرضای محجوب و موج مرده ابراهیم حاتمیكیای زنده! بارقههای احساس پاك فیلمسازان‚ اعتقادشان به كرامت انسان‚ ایمانشان به آن روح بزرگ هستی و تعهدشان به آرمانهای مردم‚ از لایهلایه فیلمها به طراوت پیداست. قدر بدانیم این مسافران معدود سینمای ارزشمند امسال را!
پشت صحنه لازم است!
فیلمساز جوان و بااستعداد كشورمان شاهد احمدلو كه معلوم است خدا را شكر هنوز دچار مگالومانیا نشده‚ كمر همت بسته و از جریان فیلمبرداری و تمرین فیلم كاغذ بی خط پشت صحنهای ساخته است به نام پس از سكوت . ضمن دعوت از خوانندگان این سطور برای دیدن این فیلم ظریف و تقدیر از ناصر تقوایی كه امكان ساخت این فیلم را برای این فیلمساز جوان ایجاد كرده و به او جسارت داده كه پشت صحنه واقعی این سینمای فقیر را به ما نشان دهد‚ نظر همگان‚ به خصوص مسئولان محترم سیاسی و سینمایی را به دیدن این فیلم جلب میكنیم. شاید این سندهای تصویری در آینده موœثر باشد. حالا كه چه عرض كنم!
<او> <زیر نور ماه> بود!
بعضی اوقات آدمی خود به میراثهای خود وفادار نیست اما ملازمان و راهروانی مییابد‚ صداقت پیشه و وفادارتر از خویش به پیمان. فیلم او ساخته رهبر قنبری در ادامه آن نگاه ژرفنگر و انتقادی و محبتآمیز زیر نور ماه سیدرضا میركریمی‚ به واقع از آثار محجوب و موقر سینمای ایران در جشنواره فجر بود كه البته قافیه را در ظاهر به داوری روزمدار و روزمرگ باخت. و این در حالی است كه تهیهكننده و كارگردان آن قبلی‚ یكی در ادامه مسیر خود به تمساحی كوچولو رسید و دیگری نتوانست حتی چراغی بیفروزد. چه دنیای عجیبی.
ما شما را آنچنان دوستتر میداریم دوستان.
دو سر چوب سیاست
كن 2004 دو محصول سیاسی تماشایی داشت. اولی فارنهایت 9/11 مایكل مور كه یك مستند افشاگرانه مفرّح (دقت كنید: كمیك و شاد و مستند‚ تركیب جالبی است) كه قصد زدن پنبه جناب بوش را داشت و الحق یاران حزب دموكرات مور از دادن اطلاعات راجع به خرابكاریهای بوش به این فیلمساز دریغ نكرده بودند. مستندی كه به خلاف جریان عادی سینمای مستند‚ كاملا با عوام ارتباط برقرار میكند و موفق میشود از سد گیشهها هم عبور كند. اثری كه ثابت كرد میشود به سینما به عنوان یك رسانه قدرتمند سیاسی نگاه كرد كه رسانههای دیگر پیش آن بس ناچیز میشوند. همه برنامههای تلویزیونی را كنار بگذارید‚ مستند مردمپسند هم به میدان آمد. حاكمیت سینما جلوههای دیگری پیدا كرده است! دومین محصول سیاسی فقط نام سیاسی داشت اما رسم اجتماعی آن‚ روشی برای ساختن فیلم سیاسی پیشنهاد میكند. ترور ریچارد نیكسون اثر نیلز مولر. علاقمندان به جریانات سیاسی حتما میدانند كه نیكسون ترور نشد. پس این عنوان از كجا آمده؟ فیلم‚ جریان به بنبست رسیدن یك آمریكایی كمی تا قسمتی دونپایه و ساده است كه پروسه ویرانی زندگی شخصیاش با تنفر از نیكسون (به عنوان سمبل جریان فروشندهی میز سیاست) همراه میشود.
شان پن كبیر (كه اكنون جانشین مناسب دونیروست) با حضور تا›ثیرگذارش در اولین فیلم این كارگردان باهوش‚ بدون زدن یك كلمه حرف سیاسی‚ كلی حرفهای سیاسی میزند و خوب از عهده كار برمیآید. حیف كه فیلم به دوربین طلا نرسید. وگرنه هیئت داوران كه نخل را به مور معترض دادند‚ احتمالا حق را به مولر میدادند. به هر حال آن شد و این نشد. مهم نیست‚ جایزه آخر كار نیست!
لطفاً در مورد سینما فیلم نسازید
كمكم به یقین رسیدهام كه هیچ فیلمی درباره سینما نمیتواند اثر موفقی از كار دربیاید. همچنین هیچ فیلمی راجع به یكی از بزرگان سینما نمیتواند اثر جالبی بر روی تماشاگران بگذارد.
عاشقانه ایروین وینكلر پیرامون كول پورتر و زندگی حرفهای و شخصیاش‚ فقط یك موزیكال بیحال است. و زندگی و مرگ پیتر سلرز (استفن هاپكینز) علیرغم برخورداری از بازی خوب جفری راش و حضور دلنشین چارلیز ترون بار دیگر این نكته را ثابت میكند كه بهترین راه دوست داشتن بازیگران بزرگ‚ دیدن فیلمهای خودشان است. والسلام.
میكس سالاد در پاپ كالچر
شرك 2 را از یاد نبرید. این انیمیشن نبوغآمیز را تنها به واسطه خلق یك جهان مجازی كودكانه نباید دید. مخلوط فرهنگ عامیانه و موسیقی پاپ و جهان قدیمی قصههای پریان‚ بیش از هر چیز نبوغ نویسندگان و تولیدكنندگان فیلم را میرساند. الحق كه اسپیلبرگ و شركاء دستكمی از جویندگان طلا ندارند. این معجون سرگرمیهای سالم و دوستداشتنی‚ كار كارخانه دریموركز را دلنشین میكند. یادمان نرود كه دوستداشتنیترین الاغ جهان سینما را هم فقط میشود در چهره كارتونی و صدای فراموشنشدنی كمدین سیاه آمریكا ادی مورفی جست.
تروآ و حماسه فرد- جمع
یكی دیگر از آن محصولات پرهزینه هالیوود كه به دقت با كنكاش در اسطوره قهرمان فردی‚ آشیل امروزی و بیبدیلی خلق میكند. سازنده را آلمانیتبار انتخاب كردهاند كه بتواند فردیت را بفهمد. اثری در راستای حماسهسازی جدید در جهان كه الحق روی پرده دیدناش میچسبد. میماند یك نكته: اسب تروآ اندازهی خر شرك نبود!
سرقت از اندوخته درویشان
تبعیدیها ی تونی گاتلیف كولیوش‚ كه جایزه بهترین كارگردان را گرفت‚ از یك سكانس برجسته عاشقانه كه بگذریم‚ همه مصالح مطرح شدناش را از یك ایرانی گرفته بود كه موسیقیاش را به همراه نوع نگاه ایرانی و اندوختههای عارفانه در طبق اخلاص به كارگردان محترم تعارف كرده بود و ایشان هم همه را به حساب خود واریز كرده بودند. به حضرت بختیاری گفتم كه عجب دنیای باقالی به چند منی است! اندوختههای عرفان ایرانی قابل فیلم شدن توسط كولیها‚ آن هم در الجزایر و فرانسه‚ نیست؟!
نادری پیدا نشد‚ لاجرم اسكندری پیدا شد!
زبان خیلیها مو درآورد از بس گفتند دوستان عزیز مسئول‚ هنر سینما را جدی بگیرید. این هنر هنرهای دو قرن جدید‚ مناسبترین راه و روش‚ هم برای آموزش و فرهنگسازی است و هم پدیده سرگرمیساز دوستداشتنی و اجتماعسازی است‚ اما انگار به گوش كسی نمیرود. هر چقدر بگوییم كه دوستان‚ موقعیت جهان امروز‚ نشاندهندهی تسلط فرهنگساز این هنر- رسانه بر تودههای مردم در سراسر دنیاست و این گفتمان اغلب در مجاری قابل قبولتر و دموكراتیكتری در اختیار فرهنگها و ملتها قرار گرفته است‚ اما گویا تا›ثیری ندارد.
سرزمینی چندین هزار ساله با تمدن غنی ایرانی و تاریخی پرفراز و نشیب با شخصیتهای جذاب و آگاهیبخش‚ در اختیارمان قرار دارد اما انگار نه انگار كه با این گنجینه همراهیم. گنجمان پشت سادگی و بلاهتمان پنهان شده است. امروز كه ما در جهان بیش از هر ملتی نیازمند توضیح تمدن و فرهنگ خود هستیم. این بار نیز این غرب است كه با استفاده از فرهنگ مسلط خود تاریخ را تعریف میكند.
بهرحال حالا خدا را شكر كه اسكندر در اختیار اولیور استون قرار گرفت تا روایت معاصر‚ سیاسی و پرجنجال خود را درباره این فاتح نیمی از دنیا‚ به فیلم درآورد. حداقل نشان دادن نقشهای از جهان قدیم كه بخش اعظماش را امپراتوری پارس در اختیار دارد همراه با احترام برای تمدن قدیمی ایران كه در آن زمان بربر نامیده میشد‚ كمترین امتیاز برای مردمی است كه برای توضیح دادن فرق كشورشان با عراق (به سبب IRAیكسان!) نیاز به كلنجار دارند; حالا چه رسد به توضیح گذشته درخشان فرهنگی و شخصیتهای اصیل ادبی و هنری و اسطورهای و تاریخی توسط خودمان.
اسكندر استون بر خلاف گفته بسیاری از منتقدان اهل سرگرمی‚ یك درام مستند عالی پیرامون دوران گذشته است كه حداقل اهل جهان امروز را از تاریخ دستساز غربیها در فیلمهای علمی و تخیلی تاریخی! دور كرده و اندكی به واقعبینی معاصر پیرامون اسكندرهای جدید و جهانگشایان نوجامه وادار میكند. البته از استون جز این هم انتظار نمیرفت. اما منظور حقیر در این جا بحث دربارهی اسكندر استون نیست‚ پیرامون حقارت جهان سومی ما و دوستانی است كه هنوز به سینما به عنوان چرخ پنجم درشكه نگاه میكنیم و با محدودیت ذهنی خود سالنهای سینما را به كمترین میزان رسانده و سرمایهگذاری برای سینمای تاریخی و ورود سینمای ایران به بازار جهانی را به تا›خیر انداختهایم.
چه كوروشها و نادرها و فریدونها و شاهاسماعیلها و رستم و سهرابها در تاریخ باستانی ما و چه شخصیتهای نادری در سرزمین ما خفتهاند; افسوس كه این همه وسعت‚ با دریچه چشم مورچه دیده میشود.
دستاوردهای دوئل
ساخت و پخش و نمایش فیلم دوئل دستآوردهای مهمی برای سینمای ایران در بر داشته است كه توجه به آن در راستای آیندهسازی برای صنعت سینمای ملی‚ آن را از حد یك پدیده به یك اتفاق میمون و دنبالهدار بدل خواهد كرد. فارغ از وجوه سینمایی و هنری فیلم به برخی از این موارد موفقیتآمیز اشاره میكنیم.
-1 تولید دوئل از همراهی گروهی از نهادها با سینما میگوید‚ از در اختیار گذاشتن امكانات و اعتماد به گروه سازنده و نهراسیدن در راه همیاری با تولید یك اثر سینمایی.
-2 دوئل از یك تجربهی طولانی همكاری گروه سازنده فیلم میآید‚ از غُر نُزدن‚ راضی بودن از دستمزد و تحمل مرارت.
-3 دوئل نشان میدهد كه میشود سینماهای خوب شهرها را به هم گره زد و صف نمایش مناسب حداقلی فراهم كرد.
-4 دوئل ثابت كرد همدلی تلویزیون برای تبلیغ یك اثر سینمایی چطور میتواند امكانپذیر باشد. هر پنج شبكه از نشان دادن چهره ستارههای قدیم و جدید نترسند‚ این كه اسم آنها را بیاورند‚ تبلیغ در ساعات موثر پخش كنند‚ گفتگو با كارگردان و پشت صحنه تولید فیلم را در زمان نمایش آن پخش كنند و… این یعنی یك مساعدت ملی.
-5 دوئل نشان داد نهادهای مختلف زیباسازی شهر میتوانند نگران نباشند از تصویر بازیگران بر روی بیلبوردها و یاد بگیرند كه همكاری با سینما نشانه منفی و زشتی نیست.
-6 دوئل ثابت كرد ادارات و وزارتخانهها علیالخصوص آموزش و پرورش با خرید بلیت و هماهنگی میتوانند در زمینهسازی برای بهره بردن مخاطبان از یك اثر سینمایی چقدر موثر باشند.
-7 دوئل نشان داد كه میتوان بین مسئولان با سلیقههای مختلف نوعی هماهنگی ایجاد كرد‚ چنانكه اگر جایزه میدهند‚ پشتیبان هم باشند و كسی و گروهی در كار دیگری اخلال نكند.
-8 دوئل نمایش داد كه سینمای ایران ظرفیت تحمل موفقیت یك اثر پُر پشتیبان را دارد و دستاندركارانش از موفقیت آثار یكدیگر میتوانند خرسند شوند.
-9 دوئل ثابت كرد كه ساخت فیلم از مرحله نطفه بستن سناریو تا آخرین سانسهای نمایش باید با برنامهریزی و هماهنگی باشد.
-10 دوئل توانست در روز سوگواری سینماها را باز نگهدارد تا این بحث قدیمی كه فیلم دیدن (البته نه فیلمهای كمدی) عمل نادرستی در این مناسبتها نیست‚ بالاخره حل شود. اگر چه اطلاعیه اداره نظارت و نمایش كه در پایان تسریع كرده بود این حق فقط مال این فیلم خاص است‚ كمی آدم را اذیت میكرد.
این دستاوردها كه با تلاش كارگردان سختكوش فیلم و گروه همكارانش به دست آمده شایسته سپاسگزاری و پاسداری است. امیدواریم كه اهل محله سینما در ایران در تعمیق‚ تسریع‚ عمومیت بخشیدن و حفظ این نتایج جدی باشند.
<مرسدس> بد است!
مرسدس خیلی بد است‚ چون ما میگوییم. البته ماشیناش خیلی خوب است‚ اگر من مرسدس داشتم آن را آتش نمیزدم! همهی آنها كه میگویند بد نیست یا خوب است‚ بیتربیتاند و ماشین ندیده (فیلم دیدن چه فایدهای دارد؟). كاشكی جامعه یكدست مدنی بود. جامعهی یك نظر میتوانست همه فیلمهای بد را توقیف كند یا توی گنجه بگذارد. ما خیلی بدمان میآید كه دیگران نظر بدهند. ما…