English
یادداشت‌هایی از یك دوران سپری‌نشده – پیشگفتار
۱۳۹۱/۰۳/۰۱ | ارسال شده در دسته: دسته‌بندی نشده

یادداشت‌هایی از یك دوران سپری‌نشده – پیشگفتار

هوالمصور

برای پدرم كه معلم یكتاپرستی و جوانمردی بود

تنهایی یك دونده ماراتون به هیچ چیز شبیه نیست. شباهتی به شور دونده‌های دوی صد متر ندارد‚ بُردی در كار نیست. مسئله دویدن است. استقامت و طی طریق. تنهایی یك زندانی بی‌گناه هم‚ كه فرصتی برای اندیشیدن به هستی دارد. نوشتن از خود سخن گفتن نیست‚ از ما گفتن است. برای ما خواستن است. برای بهتر بودن‚ زیبا زیستن‚ زیبا مردن‚ عاشقی و به عشق جمال دوست در راه رفتن.

پیشگفتار

خویشی و فراموشی‌
محمد آقازاده

<علی معلم‌> می‌نویسد‚ او یك نویسنده است‌. این جمله كامل‌‚ خبری را می‌خواهد به ما منتقل كند‚ همه چیز از فعل ربط <است‌> آغاز می‌شود. از طریق این حرف می‌خواهیم بین <معلم‌> و <نوشتن‌> رابطی برقرار كنیم و او را در معرض فهم قرار دهیم‌. می‌توانستیم به جای این گزاره‌ها تعریف‌های دیگری به دست دهیم‌‚ مثلا بگوییم‌: <انسان قد بلندی است‌>‚ <موهای جوگندمی‌اش نشان می‌دهد در میانسالی قرار دارد>‚ <اهل دامغان است‌>‚ <دو فرزند دارد>‚ ولی هیچ كدام از این گزاره‌ها ما را نسبت به او حساس نمی‌كند. فعل <نوشتن‌> قرن‌هاست تكرار می‌شود ولی هنوز درك سرراستی از آن نداریم‌.
حكایتی كه <معلم‌> از قول عبید زاكانی قلمی می‌كند را بخوانید تا دریابید وارد بازی زبانی پیچیده‌ای شده‌ایم و از این هزارتوی پرابهام به سادگی درنخواهیم جست‌:
<نقل است از عبید زاكانی كه‌: لولئی با پسر خود ماجرا می‌كرد كه تو هیچ كاری نمی‌كنی و عمر در بطالت به سر می‌بری‌. چند با تو گویم معلق زدن بیاموز. سگ ز چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلّم كن تا از عمر برخوردار شوی‌‚ به اگر از این حرف‌های من گوش نگیری‌‚ به خدا ترا در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاكت و ادبار بمانی و یك جو از هیچ جا حاصل نتوانی كرد!>
این حكایت را نمی‌توان فهمید مگر كلیت تاریخ میهن‌مان را به عنوان یك متن مورد تاویل قرار دهیم‌. در سرزمینی كه دانایی خطرناك است‌‚ چطور فردوسی می‌گوید <توانا بود هر كه دانا بود>‚ كدام رویداد تاریخی این واقعه را مورد تایید قرار می‌دهد؟ فردوسی دانا با نوشتن شاهنامه كه اوج خرد را متبلور می‌كند‚ از تهیه‌ی جهیزیه برای دختر خود بازمی‌ماند و یا در عرف عام با توجه به تاریخ دیرپای‌مان می‌گویند: <زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد>‚ عبید زاكانی در زبانی گزنده عاقبت <دانستن‌> را مكشوف می‌سازد.
وقتی این كتاب را بخوانید درخواهید یافت سال‌هاست كه معلم به زبان اشاره‚ تلمیح‌‚ مستقیم و… سخن می‌گوید ولی صدایش شنیده نمی‌شود. آیا در جهان ناشنواها این كار یك نوع دیوانگی نیست؟ به نظر می‌رسد در دور باطلی هر كس می‌آید همان اشتباه همیشگی را تكرار كند و كسانی هم پیدا می‌شوند كه به عبث فریاد می‌زنند و اعتراضی می‌كنند. پس چرا باید نوشته‌هایی را خواند كه موثر واقع نمی‌شوند؟ به نظر می‌رسد با خواندن یك جای همه‌ی كتابی كه پیش روی دارید به فهمی در خور از خود‚ كشورمان و دلایل تاریخی توسعه‌نیافتگی دست یابید. این گام كوچكی نیست كه بتوانیم از آن صرف‌نظر كنیم‌.
این تحلیل فشرده و كوتاه هنوز ابهام چندوجهی <علی معلم نویسنده است‌> را مكشوف نمی‌سازد. پس باید جلوتر برویم‌‚ چرا می‌نویسیم‌‚ چرا به مخاطب نیاز داریم؟ این همه وسواس برای نوشتن جان‌های بسیاری را افسرده كرده و موهای زیادی را سفید. هر نویسنده‌ای ناچار است از خود بپرسد چرا می‌نویسد و چرا می‌خواهد دیگران این نوشته‌ها را بخوانند. بشر جز در پرتو نگاه دیگران نمی‌تواند خود را بجوید و بدون خود همه چیز در خلایی ناپیدا می‌شود و از هم می‌پاشد و نیستی جان را ملول می‌كند. زنان می‌خواهند در نگاه دیگران زیبا‚ پركرشمه و… بنمایند‚ هر چند كه این نگاه را در خودآگاه‌شان پس می‌زنند. مردان روزگار گذشته می‌خواستند دلیر و زورمند جلوه‌گر شوند و مردان امروز در معادله دلیری و زیبایی دومی را برمی‌گزینند.
آیا نویسنده این خواست را به گونه‌ای عجیب و غریب تبلور نمی‌بخشد؟ او می‌خواهد ضمن دیده شدن جهان را تغییر دهد و این كار را با تغییر نگاه دیگران می‌جوید و می‌طلبد. راز این خواست در دو صورت خود كجاست؟ آیا نوشتن تمنای وجود پنجره‌های متفاوت نیست؟ آیا این آرزو دست یافتنی است؟ آیا روانشناسی‌‚ جامعه‌شناسی و یا تاریخ می‌تواند به این پرسش پاسخ دهد؟ قرن‌هاست بشر می‌خواهد گره‌ای از این راز بگشاید و دردی عظیم را درمان كند‚ چرا كه همین تمنای دیده شدن بسیاری از جنگ‌ها‚ غارت‌ها‚ بی‌رحمی‌ها و سنگدلی‌ها را برمی‌انگیزد. در این میان تنها نویسنده -بخوانید هنرمند- می‌خواهد از طریق آفرینش مهر خود را بر واقعیت بكوبد و به این دلیل آیا نویسندگان تافته‌ی جدا بافته از دیگرانند. اگر هستند چرا پس قدر نمی‌بینند‚ آنها جهان را به خشونت نمی‌كشانند‚ ولی تجربه نشان می‌دهد در پس‌ِ هر جنگ نوشته‌ای قرار دارد. در پس انقلاب فرانسه ژاك ژاك روسو‚ در پس‌ِ جنگ جهانی دوم شبح ماركس و نیچه و در پس‌ِ…
فرهنگ‌‚ ماشین تولید معناست و قرن‌ها نوشتن معنا آفرین‌‚ معناساز و تداوم‌بخش معنا بود. سنت‌ها‚ عرف‌ها‚ عادت‌ها و… كه امروز منجمد شده‌اند و از زایش باز مانده‌اند‚ روزگاری توسط این ماشین ابداع شده و در طی تاریخ زندگی كرده‌اند. تمام حكایت‌ها‚ روایت‌ها و ضرب‌المثل‌ها
بر آن بودند معنایی به رفتارها و درستی و نادرستی آنها بدهند. سرودها‚ نقاشی‌ها و معماری هم به زبان نشانه تولید معنا می‌كردند و در مورد همان‌ها نیز تنها نوشته‌ها می‌توانستند به این نشانه‌ها خون و زندگی ببخشند.
امروز سینما زندگی‌ای مستقل از نوشته‌ها دارد‚ یك زندگی كامل كه نیاز به بیرون از خود ندارد. این اندیشه برای بسیاری از منتقدان و سینمانویسان تبدیل به باوری غیرقابل خدشه شده است‌. ولی همین گروه نیز برای اثبات حرف خود به قلم پناه می‌برند و با بسیج واژه‌ها بر آنند تا ساختارهای خودكفای هر فیلم را توضیح دهند. اگر این ساختارها خود توضیح دهنده هستند چرا در موردشان می‌نویسیم؟ بدون نوشتن حتی سینما در جهان فراموشی قرار خواهد گرفت‌; معنایی كه می‌آفریند در ناخودآگاه رسوخ می‌كند‚ ولی هرگز نقاب معرفت آگاهانه را بر چهره نمی‌زند.
اگر از این منظر به آثار سینمانویسان بنگریم‌‚ درخواهیم یافت آنها به طور مضاعف به تولید معنا مشغولند و بدون این كه خود بدانند یا بخواهند از طریق سخن گفتن در مورد سینما مشغول فلسفه‌ورزیند. معنای سینما چیست جز نمایش آدم‌هایی كه حادثه می‌سازند‚ حماسه می‌آفرینند‚ عشق می‌ورزند‚ دهشت را متبلور می‌سازند و رازهای پنهان زندگی را مكشوف می‌كنند و در پس‌ِ كلمه پایان ناپدید می‌شوند. این مخاطب است كه در تماشاگری همذات‌پنداری می‌كند و آن را به اعماق ناخودآگاه خویش می‌كوچاند و سال‌ها با تاثیر آن زندگی می‌كند‚ بدون آنكه راه به این حقیقت بكشد كه سالن‌های تاریك سینما و یا تلویزیون‌های روشن با او چه كرده‌اند. اما نویسنده‌ای از راه می‌رسد و از طریق نوشتن تاریكی‌ها را روشنی می‌بخشد و فهم را بیدار می‌سازد.
چرا می‌نویسیم؟ هنوز به طرح این پرسش هم نزدیك نشده‌ایم‌‚ می‌توان ده‌ها پاسخ را ردیف كرد‚ ولی هیچ كدام از این پاسخ‌ها نمی‌تواند قانع كند و حقیقتی را آشكار سازد: <می‌خواهم با نوشتن جهان را تغییر دهم‌>‚ <می‌خواهم نور بر تاریكی بپاشانم‌>‚ <بر آنم دانایی را فربه‌تر سازم‌>‚ <می‌خواهیم مشهور شویم و از مزایای آن بهره بگیریم‌>‚ <می‌خواهیم دیده شویم‌>‚ <می‌خواهیم جزو نخبگان باشیم‌>‚ تمنای جاودانه شدن ما را برمی‌انگیزاند‚ چون می‌میریم می‌خواهیم از طریق نوشته بی‌مرگ شویم و…
چرا این پاسخ‌ها قانع‌مان نمی‌سازد و هر پاسخی ناتمام می‌ماند. شاید خود هم نمی‌دانیم چرا می‌نویسیم‌. شاید محققان روزی دلیل علمی برای جنون نوشتن بیابند. اما تا آن روز تنها به گمان‌پردازی می‌پردازیم‌. تردیدی نیست آنچه بشر را از دیگر موجودات متمایز می‌سازد‚ قدرت خیال اوست‌. این تمایز را تا این جا می‌توان پذیرفت‌‚ چرا كه هنوز ما نتوانسته‌ایم عنصر تخیل را در حیوانات و جانداران دیگر تشخیص دهیم‌. بشر خیال‌پرداز می‌تواند در جهان ذهن بر زمان‌‚ مكان و تمام موانع غلبه كند‚ هر جا كه دوست دارد در یك لحظه سفر كند‚ از معشوق كام بگیرد‚ فرمانروا شود‚ بر دیوهای بدكار غلبه كند‚ قوی‌تر از كوه و سهمگین‌تر از زلزله شود. اما در واقعیت بسته موجودیت مادی ناتمام خویش است‌. بسیاری از امیال‌اش در برخورد با ناتوانایی‌اش از هم فرو می‌پاشد. محبوب دشمنی می‌كند‚ ابهت او را هیچ كس نمی‌پذیرد و… تفریق واقعیت از خیال دلیل تمنای دیده شدن شاید بنمایاند. ما به كمبود خود واقفیم‌‚ می‌دانیم آنی نیستیم كه باید باشیم‌. پس می‌كوشیم در پس‌ِ زیبایی‌‚ شوكت و جلال‌‚ خود ناتوان‌مان را پنهان سازیم‌‚ شاید نویسنده این تفریق را به گونه‌ی دیگری انجام می‌دهد. او به واژه‌ها خون و جسم می‌بخشد تا از طریق آنها دیده شود. این خواست آیا معقول است؟ جنون بازنمایی از طریق كلمات نویسنده را فریب می‌دهد تا فرهنگ را غنی كند. هر چقدر شاهنامه را بخوانیم آیا می‌توانیم ذره‌ای فردوسی -فردی كه گوشت و پوست داشت‌- را درك كنیم‌.
نیچه می‌گوید من نویسنده‌ای را دوست دارم كه با خون خود می‌نویسد و در مغزش دینامت كار می‌گذارد. آیا جنون نویسندگان تقدیر تاریخی آنهاست تا ماشین تولید معنا از كار نیفتد. پاسخی وجود ندارد. صاحب این قلم با خود گاهی زمزمه می‌كند: می‌نویسم تا فراموش كنم‌‚ اگر ننویسم دق خواهم كرد. نویسنده‌ای كه نمی‌داند چرا می‌نویسد‚ چطور می‌تواند جهان را فهم‌پذیر سازد. پاسخی وجود ندارد. این پرسش را می‌توان مدام تكرار كرد و به جواب‌هایی رسید كه از همان آغاز قانع‌مان نمی‌كند.
این نبودِ پاسخ‌‚ نویسنده را در موقعیت مشكوك قرار می‌دهد‚ او می‌نویسد آن هم برای خوانندگانی كه نمی‌شناسد. حتی نمی‌داند نوشته‌اش در چه موقعیتی خوانده خواهد شد و چه تاویلی از آنها به دست خواهد داد. آیا تفسیرهایی كه در مورد نوشته‌ها به عمل می‌آید برای نویسنده آشنا هستند؟ هرگز. امروز اگر حافظ زنده می‌شد و تفسیرهایی كه بر اشعارش نوشته‌اند‚ می‌خواند‚ دچار سرگیجه می‌شد. تنوع معناها و بی‌پایانی تفسیرها لذتی را برمی‌انگیزد كه خواندن را دلپذیر و جنون نوشتن را ماندگار می‌كند.
<علی معلّم نویسنده است‌>‚ حرف ربط <است‌> هنوز معنایی را می‌جوید كه ساعت‌ها نظریه‌پردازی نمی‌تواند پاسخی به آن بدهد‚ معلّم در یكی از نوشته‌هایش مطابیه‌ای را قلمی كرده است كه آن را می‌خوانید:
در بهارستان جامی آمده است‌: نابینایی در شب تاریك‌‚ چراغی در دست و سبویی بر دوش‌‚ در راهی می‌رفت‌. فضولی به وی رسید و گفت‌: “ای نادان روز و شب پیش تو یكسان است و روشنی و تاریكی در چشم تو برابر. این چراغ را فایده چیست؟” نابینا بخندید و گفت‌: “این چراغ نه از بهر خود است‌. از برای چون تو كوردلان بی‌خرد است تا به من پهلو نزنند و سبوی مرا نشكنند.>
آیا معلّم راز نوشتن خود را با ما در میان نمی‌گذارد؟ او می‌نویسد. چون می‌داند در مسیر زندگی در پشت هر كوچه‌‚ تاریكی كمین كرده است‌‚ پس باید چراغی افروخت تا بینایان نابینا سبوی او را نشكنند. تمام نوشته‌ها و قلمی‌های معلم پر از التهاب‌‚ نگرانی و دغدغه است‌. آیا این عصبیت نشانه‌ی یك جهان دشمن‌كیش نیست كه با هر آنچه حركت می‌كند سر ناسازگاری دارد. او در هر گفتگویی از فیلم مردی برای تمام فصول حكایت می‌كند كه قهرمان ماجرا می‌گوید هر آنچه كه حركت دارد تولید اثر می‌كند و هر موثری دشمنان خود را دارد.
آیا هر آن چیز كه نویسنده در مورد خود می‌گوید‚ كلید ورود به ذهن اوست و داوری نهایی بر عهده‌ی فاعل نوشته است‌. هر نوشته و اثر هنری وقتی آفریده می‌شود‚ زندگی جداگانه‌ای می‌یابد و حتی بر علیه نیّت آگاه مولف می‌شورد و به استقلال دست می‌یابد. اما در مورد نیت ناخودآگاه او چه باید كرد. در این مورد باید از حدس و گمان بهره برد و كار را در حالت تعلیق نگاه داشت‌.
نقل قول‌هایی از میخاییل باختین می‌آورم‌‚ شاید راهگشای این بحث باشد‚ او می‌گوید:
<به طور كلی هیچ گزاره‌ای را نمی‌توان فقط به گوینده نسبت داد‚ گزاره حامل كنش متقابل گوینده و شنونده (بخوانید خواننده‌) و به معنای وسیع‌تر حامل تمام آن وضعیت اجتماعی پیچیده‌ای است كه در آن نمودار شده است‌.>
<شخصی‌ترین كنش یعنی دستیابی به خودآگاهی نیز همواره مستلزم مخاطب است‌. مستلزم نگاه دیگری كه به ما افكنده شده است‌.>
كتابی كه علی معلم آن را به دست چاپ سپرده است و نگارنده به آن مقدمه‌ای می‌افزاید‚ حاصل كشف و شهود یكباره نیست‌. هر ماه ذهن نویسنده در برابر محیط سینمایی و جامعه حسّاس شده و سعی بر آن دارد واكنشی مناسب از خود نشان دهد. این نوشته‌ها مشروط به شرایط هستند و به این دلیل موقعیت زمانه را ناخواسته و شاید هم خواسته واتاب می‌دهند. هر نوشته به ما می‌گوید در هر دوره چه گرفت و گیرهایی در كار بوده و چگونه این گرفت و گیرها حل شده‌اند و یا تداوم تاریخی یافته‌اند.
كلیت كتاب حالت معترضانه دارد. نویسنده می‌نویسد تا به وضعیتی‌‚ تصمیمی و رویدادی اعتراض كند‚ اما آیا صدای او شنیده می‌شود؟ وارسی دقیق نشان می‌دهد خواننده اگر اهل خواندن باشد و به موضوع علاقمند‚ حتما با او موافقت خواهد كرد. ما كه در این دوره‌ی تاریخی به سر برده‌ایم‌‚ می‌دانیم مردم در كوچه و بازار و محافل خانوادگی همانگونه سخن می‌گویند و منطق را به كار می‌برند كه معلم بر اساس آن ذهنیت خود را متبلور می‌سازد.
جامعه ما در سال 1357 دچار تحولی دیرپا می‌شود. از آن پس تمام عرف‌ها‚ عادت‌ها و شاكله‌های قوام‌بخش در معرض شالوده‌شكنی قرار می‌گیرد و همه چیز در معرض بنیانگذاری مجدد. در این وضعیت تجارب انباشت نمی‌شود‚ هر كسی از نو كار را آغاز می‌كند. سلیقه‌های متنوع در عمل‚ جهان را به بی‌نظمی مطلق می‌كشاند. هرج و مرج باعث می‌شود كه هر داوری‚ حالت معترضانه بیابد. این نوشته‌ی معلّم این وضعیت را تا حدودی آشكار می‌سازد:
<چقدراین پلنگ صورتی و بازرس و مورچه‌خوار و اذناب‌اش دلپذیرند. آدم كیف می‌كند از این همه شعور در سازندگان این موجودات نقاشی شده‌ی متحرك‌‚ بعضی دوستان ما كه از صدقه سر اوضاع نماینده تحلیل و تصمیم‌گیری از سوی خلق‌‚ در مقاطع مختلف سینما شده‌اند و قرار است به مسئولان سینما كمك فكری بدهند‚ مسایل را مثل مرحوم بازرس كلوزو حل می‌كنند و خرسند هم هستند. برای همین است كه روز به روز پیشنهادهای مشعشانه‌شان برای اداره‌ی سینما همه امور را دلپذیرتر كرده است‌‚ سالن‌ها چه شود‚ حسن آقا سینمایش را چطور اداره كند‚ مردم باید چطوری فیلم ببینند‚ تماشاگر باید از چه خوش‌اش بیاید‚ نمك و فلفل غذای مردم چطور باشد‚ صبح‌ها چند تا تخم‌مرغ بخورند و شب‌ها كدام ور بام بخوابند‚ عزیزان مرحمت كنید اوضاع را به گروهبان “دودو” (معاون‌تان‌) بسپارید.>
خواننده‌ای كه این متن را می‌خواند‚ اگر فرامتنی كه این نوشته در درون آن قلمی شده را نشناسد دچار حیرت‌‚ سرگشتگی و بی‌معنایی می‌شود و از موضوع سر در نمی‌آورد. اگر از دهه‌ی شصت به صنعت سینما به عنوان مینیاتوری از وضعیت كلی جامعه نگاه بیاندازیم‌‚ درخواهیم یافت كه مدیران فرهنگی خود را متولی كلیت سینما می‌دانند‚ در همه چیز صاحب نظرند و به زورِ بخش‌نامه‌ها‚ نظری كه اعلام می‌كنند‚ به مخاطب‌‚ سازنده و…. تحمیل كرده و جهان را می‌خواهند شبیه تحلیل‌های خود سازند. اما مشكل از آنجا آغاز می‌شود كه سلیقه ثابتی ندارند و دمدمی مزاج‌اند. جالب‌تر آن كه عده‌ای این مداخله را ناكافی می‌دانند و به مدیران اعتراض می‌كنند كه چرا كار را به خودسری هنرمند‚ نویسنده و… می‌سپارند؟ وقتی اوضاعی این چنین شكل می‌گیرد مدیر مسئول یك نشریه سینمایی كه در هر شماره با گزیده‌گویی‌هایش سرمقاله می‌نویسد‚ معترض همه چیز و همه كس می‌شود. اعتراضی كه البته حضوری حی‌ّ و حاضر دارد و با كمی تغییر می‌تواند همین امروز نوشته شده باشد. جان سختی معضلات در ماندگاری اعجاب‌انگیز است‌. اعتراض به مشكلات آیا كار را به ملال نمی‌كشاند؟ در این جاست كه <علی معلم نویسنده است‌> با گزاره‌ی دیگری همراه می‌شود: <نویسنده چگونه می‌نویسد؟>
u u u
هر نوشته معرف منش پنهان و آشكار نویسنده است‌‚ برای نوشتن‚ هر كدام از ما وارد بازی زبانی عیانی می‌شویم كه خود در آفریدن آنها سهیم نبوده‌ایم و جامعه بسته به نیازهای‌اش آن را به صورت طبیعی خلق كرده است‌. هر زبان معرف فاعلانی تلقی می‌شود كه آن را به كار می‌برند. هر كلمه و هر جمله از رویدادها و كنش واكنش‌ها آبستن می‌شود و معناهای متنوعی می‌زاید. نیاز به تاویل و چند معنایی بودن هر گزاره از این فرآیند شاكله خود را می‌گیرد.
كار نویسنده گزینش واژه است‌‚ اما این گزینش چگونه صورت می‌گیرد. بی‌تردید چینش واژه‌ها در هر نوشته در دیالكتیك آگاهی و ناآگاهی صورت می‌گیرد. زمینه گسترده‌ی اجتماعی كه در آن به سر می‌بریم و تعاملات چندوجهی و پیچیده‌ای كه زندگی ما را نشانه‌دار می‌سازند‚ فیلترهایی هستند كه به هر گزینش شكل می‌بخشند. یكی از شاعران معروف تعریف می‌كرد با یكی دیگر از شاعران شناخته شده كه در آن سوی مرزها زندگی می‌كند‚ گفتگویی داشته است و با كمال تعجب مشاهده می‌كند بسیاری از واژه‌های روزمره كه در درون مرزها به كار می‌رود‚ برای او حامل هیچ گونه معنایی نیستند. رمزی كه او تولید می‌كند‚ نمی‌تواند در معرض رمزشكنی قرار بگیرد.
زبان‌‚ متاثر از شرایط اجتماعی و تحولاتی كه زندگی را سامان می‌دهند‚ زندگی خاص خود را دارد. واژه‌های تازه آفریده می‌شوند و به واژه‌های كهنه معنای تازه تزریق می‌شود. اگر از این منظر این كتاب به دقت خوانده شود‚ از نظر زبان‌شناسی می‌توانیم تغییرات محیطی را از طریق تغییرات زبانی مشاهده كنیم‌. از سوی دیگر ما در كشور سوءتفاهم‌ها زندگی می‌كنیم و زبان اشارت پیله محافظی را ایجاد می‌كند كه بتوان گفت و نگفت‌. شاید به این دلیل شعر در كشور ما در قله قرار گرفته كه به تمثیل و كنایه فرصت ظهور و بروز می‌داده و آفریدگان می‌توانستند زبانی سرخ را بیابند كه سر سبز را بر باد ندهد.
علی معلم در هر سرمقاله‚ پراكنده و گزیده‌ اما می‌نویسد. از تمثیل‌‚ روایت و زبان اشارت بهره می‌گیرد‚ بر آن است كه سر دلبران را در حدیث دیگران بگوید. عقل سلیم دوراندیشی می‌كند و نقاب بر اعتراض می‌گذارد. بگذریم از این كه روایت می‌تواند گاهی تاثیر بیشتری از نقد برهنه بر جا بگذارد. به این سه حكایت كه معلم در سه مقاله‌ مجزا آورده‚ توجه كنید:
1)
<امیری‌‚ به روستایی فرود آمد. شب‌هنگام خروسی از خروسان ده آواز برداشت‌. امیر را از آن‌‚ بد آمد و دستور داد همه‌ی خروسان ده را بكشند و كشتند. امیر چون خواست بخوابد‚ خدمتگر خویش را گفت‌: خروس‌خوان مرا بیدار كن‌! و او گفت‌: ای امیر! تو یك خروس نیز به جای نگذاشتی‌. پس به بانگ كدام خروس بیدارت كنم؟!>

2)
ظریفی حرف‌های ما›مون درباره مردان را چنین تغییر داده است‌:
<فیلمسازان سه گروه‌اند‚ آنان كه چون غذایند و از آنها گریزی نیست و آنان كه چون دارویند و گاه بدان‌ها نیاز افتد و آنان كه چون دردند و از آنان به خدا پناه می‌بریم‌!>

3)
سعدی علیه‌الرحمه در گلستان می‌فرماید:
<وزیری عاقل را شنیدم كه خانه رعیت خراب كردی تا خزانه سلطان آباد كند. بی‌خبر از قول حكما كه گفته‌اند هر كه خدای را‚ عزوَجل‌ّ‚ بیازارد تا دل خلقی به دست آرد خدای تعالی همان خلق را بر او گمارد تا دمار از روزگارش برآرد.
سرجملهœ حیوانات گویند شیر است و كمترین‌ِ جانوران خر و به اتفاق خر باربَر‚ به كه شیر مردم‌دَر!>
u u u
<والتر بنیامین‌> در معرفی حكایت‌گر می‌نویسد: <هر چند حكایت‌گر نزد ما آشناست‌‚ اما در هستی فوری خویش‚ نیرویی موجود و زبده به حساب می‌آید.> چرا این اتفاق رخ می‌دهد. به این دلیل كه از منظر او دیگر جهان به تجارب بهایی نمی‌دهد. مدرنیته هر آن چه را كه آشناست بیگانه می‌كند‚ زندگی سرباز ایستادن ندارد. پیرها دیگر چیزی برای گفتن ندارند. امروز حجم اطلاعاتی كه در یك لحظه تولید می‌شود‚ اجازه نمی‌دهد كلیله و دمنه شاهدی برای اعمال ما‚ آن هم در بازی زبانی باشد كه قهرمانانی كه به كسوت حیوانات در آمده‌اند متبلور می‌سازند و اگر از جهان حیوانات یاری می‌طلبد‚ عاقبت به جهان <ارول‌>ی و پر از دهشت راه می‌برد و نیروی زنده اخلاقی در آن غایب است‌. اگر تجربه‌ها اثبات نمی‌شود و هر لحظه باید دست به ابداع زد‚ می‌بایست زبان را نیز تغییر داد. با این منظر زبانی كه امروز با آن زندگی می‌كنیم‌‚ حاصل كنش تاریخی جامعه‌ی ایران تلقی می‌شود. همین زبان به نوشته‌های معلم خصلتی حی‌ّ و زنده می‌دهد. او نوشته‌هایش را به زبان محاوره نزدیك می‌كند. گویی در محفلی ناپیدا با خواننده‌هایش در حال گپ و گفت است‌. او در جامعه‌ای كه زیر فشار سنت‌های تجدد تجارب را نادیده می‌گیرد‚ می‌كوشد از طریق حكایت‌گری و نیشتر اخلاقی آنها را به آموختن از این تجارب فرا خواند.
به این دلیل ترسیم كلیت نوشته در یك جغرافیای ساده آسان است‌. در هیچ كدام از آنها سرّی روشنفكرانه وجود ندارد كه پیام‌ها را در لایه‌های زبانی پیچیده انتقال دهد تا بتوانیم معناهای درجه‌ی اول‌‚ دوم‌‚ سوم و… آن را مورد تاویل قرار دهیم‌‚ ناگفته‌ها اگر به زبان اشارت نزدیك می‌شوند‚ بیشتر از آن كه پنهانگر باشند‚ آشكاركننده هستند.
معلم با نوشته‌هایی دمخور است كه تجارب تاریخی ما را به زبان اشارت‌‚ كنایه و تمثیل مبدل می‌سازد و امكان عبور از تیغ سنت را فراهم می‌آورد. این گفتارها به شدت اخلاق‌گرایند‚ به پلشتی‌ها صورتی فردی می‌بخشند و جهان را حاصل اراده می‌دانند‚ علی معلم به این دلیل می‌كوشد این اراده‌ها را تزكیه سازد تا امكان دفع شرّ و ظهور خیر را فراهم كند‚ در این میان ساختارها‚ مناسبات طبقاتی و فشارهای گفتمانی كه قدرت در جامعه می‌پراكند را نادیده می‌گیرد و به خاطر این نادیده گرفتن امكان سخن گفتن را می‌یابد.
<دان كیبویت‌> در كتاب دریای ایمان در این مورد می‌گوید: <زبان قدیمی‌ها در همه كاربردهایش خیلی خیلی از زبان امروزی‌ها امری و اخلاقی بود‚ واژگان نیروهایی پنداشته می‌شدند كه رویدادها را شكل می‌دادند و رفتار را راهنمایی می‌كردند‚ اندیشیدن تامل اخلاقی بود‚ یعنی تصمیم قلبی كه چه باید كرد‚ صدق ثبات و اعتماد و اخلاقی بود و شناختی به رسمیت شناختنی بود‚ تمایز خوب از بد بود‚ همبستگی و راز و نیاز بود‚ با آنچه مشخص برگزیده بود.>
در نوشته‌هایی كه در متن اصلی خواهید خواند‚ بیشتر با اراده‌گرایی و نه واقع‌گرایی روبرو خواهید شد‚ با نفی‌‚ انكار و اعتراض به جای جامعه‌شناسی و معرفت‌شناسی برخورد خواهید كرد. اگر به تمام روجلدهای مجله‌ی دنیای تصویر نگاه كنید چهره‌ی درشت‌‚ واضح و تاثیرگذار هنرپیشه‌ها را خواهید دید. برای او هر آدم موضوع سخن و تماشا است و اگر بناست فلاح و رستگاری اتفاق بیفتد این كار باید از طریق خواست و تمایل خود فرد باشد و این مورد اصولا با فردگرایی از نوع متجدد آن تفاوت ماهوی دارد.
اما داده‌هایی كه در این نوشته‌ها به وفور یافت می‌شوند شرایطی را فراهم می‌آورند كه می‌توان با كمك آنها نقشه‌ی ذهن انسان ایرانی را ترسیم كرد و نشان داد بر اساس سیر تاریخی آنی شده‌ایم كه الان هستیم‌. به این دلیل نباید كتاب را سرسری خواند. در یكی از قلمی‌های معلم با عنوان <اندر حكایت اقتصاد مقایسه‌ای و احوالات فرهنگ و چاپارخانه و نوشابه‌> نوع نگاه مدیران ایرانی به صنعت فرهنگ در زبانی گزنده باز شكافته می‌شود. در این گزیده فرصتی نیست كه دلیل كژی‌ها و كژتابی‌ها باز شوند و دلایل ساختاری مسئله‌ی بازشكافته شوند‚ ولی ما به قدر كافی با خواندن آنها حساس می‌شویم تا تحلیل جامع‌تری از موضوع ارایه دهیم‌.

علی معلم كیست
<علی معلم‌> یك نویسنده است‌‚ كسی كه می‌نویسد. او بیش از دو دهه است كه در مورد سینما نویسندگی می‌كند‚ آیا برگزیدن سینما توسط او متناقض با هر آنچه كه تاكنون گفته‌ایم‌‚ نیست؟ سینما مدرن‌ترین و تاثیرگذارترین هنر تماشایی و شنیداری است‌. معلم كه به زبان سنت‌ها می‌گوید وقتی به این مولفه نزدیك می‌شود‚ نوع دیگری سخن می‌گوید. اما در همین جاست كه با آدمی دوصدایی روبرو می‌شویم‌. در گفتگوهای شخصی همواره مقدار زیادی هوش و درك در مورد تحلیل فیلم‌ها مشاهده می‌كنیم‌‚ حتی فیلمی كه او تهیه‌كنندگی آن را به عهده گرفت‌‚ یعنی گاوخونی ‚ نگاهی فرامدرن به جامعه‌ی نیمه‌مدرن داشت‌. ولی چرا این هوش را به شكل و شمایل مدرن‌اش در نوشته‌های او بازنمی‌یابیم‌؟
سنت دیرپای ملی كه از طریق دین ملهم می‌شود‚ بر سمیع بودن بیش از بصیر بودن تاكید می‌گذارد. شخصیت‌های گفتاری و نوشتاری این نویسنده با هم تفاوت ماهوی دارند. این تفاوت را باید مسكوت گذاشت‌‚ چرا كه زمینه‌ی ارجاع به یك طرف را ندارد. به طور نمونه وقتی با او در مورد انتخابات سخن می‌گوییم با اعجاب به فیلم گزارش اقلیت اشاره می‌كند: اگر چه در هر جامعه مشروعیت با اكثریت است‌‚ ولی اگر اقلیت نتواند گزارش خود را ارایه دهد‚ آن جامعه ذیل فشار تحولات فرو خواهد پاشید. او خود معترف است در نوشته‌هایش سوی روشنفكرانه ماجرا را حذف می‌كند‚ شاید می‌پندارد جامعه ما هنوز وارد عصر مطالعه نشده است‌. همیشه دل نگران تیراژ كم مطبوعات و تعداد تماشاگران سینماست‌. او می‌گوید در این مورد لااقل به جای دولتمردان‌‚ باید مردمان را زیر نوازش انتقاد گرفت‌.
نوع زندگی هر كس را كودكی‌اش تعیین می‌كند‚ اگر این اجازه و فرصت را بیابیم كه در مورد كودكی‌اش تحقیق كنیم‌‚ او در محیطی بالا و بر گرفته است كه سنت‌ها به قدرتمندی ساختار ذهن انسان‌ها را تعیین می‌كردند. اما نكته‌ی عجیب آن است كه در چنین فضایی او مدیومی چون سینما را برمی‌گزیند. یك مجله سینمایی منتشر می‌كند‚ تهیه‌كننده و مجری تلویزیون می‌شود و امروز پشت ساخت دو فیلم سینمایی قرار می‌گیرد كه یكی به شدت نوگرایانه و دومی (ازدواج به سبك ایرانی‌) به شدت ایرانی است‌. در دومی التهاب چالش بی‌امان سنت و تجدد از هر گوشه بیرون می‌زند. اگر در یكی تولید افسردگی مطلق می‌كند‚ در دومی افسردگی شادخوارانه روند امور را تعیّن می‌بخشد.
خود معلم كدام صورت را متبلور می‌كند‚ این نوشته می‌تواند كمی و تا حدودی فضای ذهن او را مشخص سازد:
<چقدر لذت‌بخش است كه آدم به كاری مثل نقد هنری مشغول شود و كمترین تا›ثیری كه از كارش می‌تواند ببیند سرگرمی مسئولان و اهل سینما باشد! واقعا باعث خرسندی است كه آدم چندین و چند سال راجع به برخی مسائل سینما ادله بیاورد و شاهد از غیب برساند و كلّی مدرك رو كند‚ آن وقت انگار نه انگار‚ همه چیز برمی‌گردد سر جایش و نه تنها تغییری در مسائل به وجود نمی‌آید كه همه چیز هم دوباره از سر تكرار می‌شود. كلی حرف و بحث راجع به آثار اصل و بدل می‌زنیم و عده‌ای نكوهش و گروهی ستایش می‌شوند‚ اما خوشبختانه آن نكوهش شنوندگان درستكار به قله‌های بالاتر می‌رسند و آن ستایش‌شوندگان نابكار به سزای اعمال‌شان می‌رسند! واقعا عمل لذت‌بخش و مفرحی است این كار نقد و انتقاد! جای شما خالی‌‚ وقتی می‌بینند حرف‌هایتان درست است كار خراب‌تر می‌شود‚ یكهو شما ناپدید می‌شوید‚ راحت و آسوده‌‚ می‌توانید تا ابد بنویسید و تحلیل كنید! چقدر دوست‌داشتنی است این كار نقد!>
تمام دیالكتیك روشنگری نقد هر آنچه هست تلقی می‌شود و در فضای نیمه‌سنتی و نیمه‌مدرن‌‚ اگر چه زبان سرخ به اشكال قدیم و یا به شدت آن روزگار سر سبز را از زبان سرخ را بر باد نمی‌دهد‚ به دلیل حضور نیمه‌كاره نقد از نوع متجدد آن است‌. ولی این تجدد چون نیمه‌تمام است‌‚ نقد شوندگان را به حیطه بی‌تفاوتی می‌كشاند. مگر اشپربر نگفته بالاترین خشونت بی‌تفاوتی تلقی می‌شود. این خشونت در مخاطب تاثیر می‌گذارد. هر كسی از نزدیك معلم را می‌شناسد اراده معطوف به قدرت را در او قوی پنجه می‌یابد. چرا كه از تجربه آموخته است اگر نمی‌خواهد چون بره‌ای در كام گرگ خورده شود‚ می‌بایست چون شیر درنده باشد. آیا می‌توان در رفتارهای وی پدرخوانده‌های معروف را دید و یا او خود را عیّاری می‌داند كه در كمین راهزنان با چراغ می‌نشیند تا با قدرت كلمات مكشوف‌شان سازد. معلم پر از حركت است‌. با بی‌تفاوتی‌ها‚ بی‌تفاوت برخورد می‌كند‚ این اعتقاد را دارد كه آنها یعنی قدرت و حواشی‌اش‌‚ ما را می‌بینند‚ ولی خود را به نادیدن می‌زنند. در این دیالكتیك دیدن و ندیدن مناسباتی شكل می‌گیرد كه در آن زیرك زندگی كردن‌‚ دفاع از حریم خود و جهان را به خود و غیرخود تقسیم كردن تبدیل به ضرورت ناگزیر می‌شود و پیامد آن غیراخلاقی شدن جهان است و تمام هشدارباش‌های معلّم شورشی نمادین علیه این بی‌اخلاقی تلقی می‌شود. مجله‌ی دنیای تصویر پر از كشمكش است و این كتاب تمامیت آن را یك جا بازمی‌تابد. این كشمكش ضرورتا در قالب یك درگیری كلامی پیش می‌رود و به ناگزیر می‌رنجاند و می‌رنجد و در بحبوحه‌ی كشمكش معلم فرصت آن را نمی‌یابد كه به نتیجه‌ی كار بیاندیشد. شعار او این است‌: <می‌خواهم زنده باشم‌.>
هر رسانه زنده پر از فراخوان‌ها‚ پاسخ‌ها و پرسش‌ها است و در این میان اشتباه كردن تبدیل به مسیری می‌شود كه باید تن دادن به آن را پذیرفت‌. شاید روزنه‌ای به سوی نور باز شود. آیا خواهد شد؟
<اوكتایو پاژ> شاعر و نویسنده‌ی مكزیكی در یكی از نوشته‌هایش می‌گوید: <مردی هستی‌اش را وقف كشیدن تصویر عالم می‌كند‚ در گذر سال‌ها‚ فضایی را با نقش ولایت‌ها‚ اقلیم‌ها‚ كوه‌ها‚ خلیج‌ها‚ كشتی‌ها‚ جزیره‌ها‚ ماهی‌ها‚ اتاق‌ها‚ ابزارها‚ سیاره‌ها‚ اسب‌ها و اشخاص انباشته می‌سازد. كوتاه زمانی پیش از مرگ‌‚ كشف می‌كند این هزارتوی خطوط‌‚ كه صبورانه ترسیم شده‌‚ نمایانگر چهره‌ی خودش است‌.> علی معلم نه در نوشته‌هایش‌‚ نه در گفتگوهایش در خلوت و جلوت‌‚ بلكه در تك‌تك سطور مجله‌ی دنیای تصویر حضور دارد. نقطه‌ی مركزی و پیرامونی مجله تنها گرد خود او می‌گردد و هر آن كس می‌تواند در آن حضور ماندگار یابد كه با بخشی از وجود او همسازی یابد. او خود اهالی مجله را انتخاب می‌كند و به راحتی پس می‌زند. چرا كه او در تمام روایت‌هایش حضور حی‌ّ و حاضر دارد. انسان ایرانی با تمام گیر و دارهایش‌‚ با هوشی سرشار كه در تله‌ای ناخواسته گرفتار آمده است‌. اگر می‌خواهیم سینما را بشناسیم‌‚ اگر می‌خواهیم فرهنگ مكتوب را بشناسیم‌‚ اگر می‌خواهیم خود را بشناسیم باید نوشته‌های علی معلم را بخوانیم تا شاید دریابیم گزاره‌ی <علی معلم نویسنده است‌> با حرف ربط خود یعنی <است‌>‚ چه بلایی بر سر نویسنده‌‚ مخاطب و حتی آنی كه نمی‌خواند‚ می‌آورد. معلم كاملا مو سفید كرده است‌. در فرهنگ ملی ریش سفیدی حرمت دارد. آیا این حرمت در یك جامعه‌ی مدرن و نیمه‌مدرن جایگاهی دارد؟ اگر نداشت‚ علی معلم آنی نمی‌شد كه هست‌. این وجیزه می‌تواند ادامه یابد‚ ولی در آن صورت از صورت یك مقدمه تبدیل به یك كتاب بر كتاب دیگر می‌شود. نگارنده شاید روزی این كار را بكند. تا آن روز…

دیگر مطالب در همین دسته...

۱۳۹۲/۱۰/۲۳ | ارسال شده در دسته: دسته‌بندی نشده

علی معلم(عضو هیات انتخاب و سخنگوی این هیات)در گفتگو با ایلنا : مکانیزم انتخاب فیلم‌های جشنواره فیلم فجر تشریح شد

ز بین 126 فیلم متقاضی نزدیک به 60 فیلم در جشنواره پذیرفته شدند/ فقط فیلم‌هایی دیده شدند که کامل بودند/ فیلم‌های انتخاب شده نظر جمعی اعضا را کسب کرده بودند و ملاک انتخاب رای گیری تنها نبود/ به احتمال فراوان در بخش تجربی یک جایزه داده می شود.  ایلنا: هیات انتخاب سی و دومین جشنواره فیلم فجر امسال در چند مرحله فیلم‌ها را انتخاب کرد به گونه‌ای که در مرحله پایانی نزدیک به ۶۰ فیلم در جشنواره امسال شرکت خواهند کرد. علی معلم(عضو هیات انتخاب و سخنگوی این هیات) در گفت گو با خبرنگار ایلنا؛ با اشاره به روند بررسی فیلم‌ها گفت: امسال بیش از ۱۲۶ فیلم در جشنواره فیلم فجر دیده شد که نسبت به سال گذشته که حدود ۹۶ فیلم حضور...
ادامه مطلب
۱۳۹۲/۱۰/۱۷ | ارسال شده در دسته: دسته‌بندی نشده

علی معلم مطرح کرد: قطعا فیلم‌هایی به جشنواره‌ی فجر اضافه می‌شوند

سخنگوی هیات انتخاب سی و دومین جشنواره فجر گفت: قطعا فیلم‌های دیگری در داخل یا خارج از بخش مسابقه سینمای ایران به جشنواره فجر اضافه خواهند شد. علی معلم در گفت‌وگو با خبرنگار سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، درباره احتمال اضافه شدن فیلم‌هایی به لیست حاضران در جشنواره فجر بیان کرد: قرارمان در هیات انتخاب این است که تا پایان هفته جاری، یک جلسه‌ی دیگر به منظور جمع‌بندی فیلم‌ها برگزار کرده تا بتوانیم حضور یا عدم حضور یکسری از آثاری که درباره آن‌ها بحث وجود داشته، را بررسی کنیم. وی خاطرنشان کرد: احتمالا در جلسه پایانی هیات انتخاب‌، چند فیلم دیگر در داخل یا خارج از بخش مسابقه سینمای ایران گنجانده...
ادامه مطلب
۱۳۹۲/۰۸/۲۸ | ارسال شده در دسته: دسته‌بندی نشده

علم معلم: ارزیابی 100 روزه در حوزه فرهنگ و هنر مشکل است

عملکرد 100 روزه دولت یازدهم در حوزه سینما و اولویت پیش‌رو علم معلم: ارزیابی 100 روزه در حوزه فرهنگ و هنر مشکل است علم معلم گفت: ارزیابی 100 روزه در حوزه فرهنگ و هنر مقداری مشکل است و مسائل فرهنگی برای رسیدن به اقدامات مشخص نیازمند زمان است.   این تهیه‌کننده و منتقد سینما در گفت‌و‌گو با خبرنگار سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اظهار کرد: این 100 روز در حوزه فرهنگ و هنر بیشتر به بحث و گفت‌وگو و رصد کردن موقعیت سینما و مقداری نقد گذشته سپری شد.   وی افزود: استقرار مدیریت جدید و آسیب‌شناسی وضعیت موجود و نقد گذشته سینما طی این مدت اتفاق افتاد و این که برنامه آینده چه چیزی است، هنوز مشخص نیست و نوع...
ادامه مطلب
۱۳۹۲/۰۷/۲۲ | ارسال شده در دسته: دسته‌بندی نشده

معلم در گفت‌وگو با تسنیم:بعید می‌دانم گذشته جایزه اسکار را دریافت کند/ احتمال کاندید شدن

خبرگزاری تسنیم: منتقد و تهیه کننده سینمای ایران با اشاره به بحث انتخاب گذشته به عنوان نماینده ایران برای دریافت جایزه اسکار گفت: بعید می‌دانم که فیلم گذشته اصغر فرهادی یا هر فیلم دیگری از ایران در سال جاری جایزه اسکار را دریافت کنند.   علی معلم در حاشیه حضور در اصفهان در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در اصفهان پیرامون جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اظهار کرد: جشنواره فیلم کودک و نوجوان از معدود جشنواره‌هایی است که به لحاظ بین‌المللی جایگاه ویژه‌ای دارد و باید با برنامه‌ریزی و انتصاب مدیران ثابت، آن را حفظ کرد تا بازدهی بیشتر و بهتری داشته باشد. پائین بودن حجم سرمایه‌گذاری، معضل سینمای کودک است وی...
ادامه مطلب
۱۳۹۲/۰۶/۱۹ | ارسال شده در دسته: دسته‌بندی نشده

علی معلم در گفتگو با شبکه ایران عنوان کرد:چاره کار تلویزیون حرکت به سمت خصوصی سازی است

چاره کار تلویزیون حرکت به سمت خصوصی سازی است تا زمانی که تلویزیون از یک سلیقه استفاده می‌کند و یک مدیریت شخصی حاکم است اوضاع بر همین منوال است. در دوره‌ای که تلویزیون دو شبکه بیشتر نداشت من با شبکه دو همکاری داشتم که اصلا نگاهش کاملا متفاوت از شبکه یک بود. ولی الان نگاه کنید همه شبکه‌ها عین هم هستند و حتی سلیقه‌هاشان هم فرق نمی‌کند. این واقعیت نشان دهنده آن است که تلویزیون‌های ما باید به سمت تلویزیون‌های مستقل و خصوصی شدن برود. شبکه ایران/ نرگس عاشوری: حکایت همان حکایت «از سر گذشتن آب» است؛ موج شبکه‌های ماهواره‌ای و آنتن خالی تلویزیون! هر چقدر ضیافت رقیب پر و پیمان‌تر می‌شود و سفره‌اش...
ادامه مطلب
۱۳۹۲/۰۴/۱۷ | ارسال شده در دسته: دسته‌بندی نشده

شرلوک هولمز، جهان جدید و قدیم چگونه رخ نمایی می کند؟

داستان های کارآگاهی جنایی در طول تاریخ نه چندان بلند سینما، همواره بینندگان را مجذوب خود کرده اند. دنیای رازها و کشف رمزها نوعی مشارکت ذهنی بیننده و قهرمان را در پی دارد که لذت بردن از کشف همزمان یا حیرت زدگی از نوع کشف قهرمان را به دنبال دارد. برای فهم تغییر زبان سینما در هزاره جدید با نوع داستانگویی کلاسیک در سینمای قرن بیستم، دیدن سریال جدید شرلوک محصول بی بی سی کفایت می کند. اقتباس هوشمندانه سازندگان شرلوک از داستان های کلاسیک شرلوک هولمز و آوردن آنها به دنیای جدید و قرن بیست ویکم نه تنها از طریق تغییر زمان داستان که از طریق نحوه انتقال اطلاعات داستان به تماشاگران اتفاق می افتد. در سریال...
ادامه مطلب

ویدیو

۱۳۹۵/۱۲/۲۴
گفت و گوی منتشر نشده زنده یاد علی معلم با فارس/ اگر سینما داشتم خیلی از فیلم ها را نمایش نمی دادم!

گالری تصاویر