نه اینکه موضوع جدیدی باشد اما عصر دیگری در هنرهای تصویری (سینما و تلویزیون) آغاز شده است. در گذشته نیز می توانستی ردّ پای مدیران و گردانندگان استودیوها یا اتاق فکرهای مقتدر پشت صحنه رسانه ها و سینما، و خلاصه آنچه از آن به عنوان سردمداران صنعت سرگرمی و مغول های حرفه یاد می شد را در بسیاری از آثار برجسته و تأثیرگذار حس کنی. اما این روزها به شکل روزافزونی شاهد تأثیر عمیق این مغز متفکرها بر رشد و نمو آثار برجسته هستیم. آمدن عبارت خالق یا خالقین در ابتدای سریال های تلویزیونی حیرت انگیز جدید و در سایه قرار گرفتن نام کارگردان اثر (که البته در مواردی جزو خالقین اثر هست) نمایانگر موج جدیدی در فرآیند خلاقیت سینمایی است. زمانی اسم فیلمساز (حتی اگر مؤلف اثرش نبود) شاید برای برخی از اهل خبر و رسانه و منتقدان کم سواد، کفایت می کرد تا نوعی از تشخص (حتی الکی) برای آثار ضعیف قائل باشند اما امروز اگر کارگردان صاحب نامی در کنار نخبگان اصیل قرار نگیرد یا در حلقه و زنجیره خلاقیت گروهی، که از تهیه کننده و فکر و فیلمنامه آغاز و به پخش و دیده شدن می رسد، متصل نباشد، راه به جایی نمی برد. بسیاری از فیلمسازان صاحب نام در اثر قطع ارتباط با منابع فکری قوی (از جمله مدیران و سیاست گزاران شبکه ها، استودیوها و دفاتر فیلمسازی) به تدریج افول کرده اند یا سیر نزولی را طی می کنند. دیگر تنها اسم فیلمساز کافی نیست. فضیلت تنها به اقتدار یک فرد حاصل نمی شود؛ در تحلیل نهایی حداقل گروه اصلی سازنده یک اثر (سینمایی-تلویزیونی) که عبارت از طراح، نویسنده، تهیه کننده و فیلمساز است باید در یک هارمونی زنجیره وار خلاقه قرار بگیرند تا آثار برجسته حاصل شود. نکته ای که آمد البته نافی عملکرد نابغه ها نیست که حساب شان جداست و تعدادشان اندک و احیاناً آنها هستند که آغاز زنجیره خلاقیت را با گروه برگزیده و نخبه طلب می کنند. دیکتاتوری و خودپسندی میان قامتان هر روز بیشتر مضمحل می شود.
به نقل از دنیای تصویر 244