ثمین مهاجرانی: استثنای فروش میلیاردی کلاه قرمزی و بچه ننه هم گرهای از مشکلات اقتصادی سینمای ایران باز نکرد. از طرفی سینماها هر روز خالیتر از قبل میشوند، بحران سالنهای سینما بعد از مشکلات حوزه هنری و ارشاد، با اکران همزمان چند فیلم که فرصت زیادی برای روی پرده ماندن ندارند، وارد مرحله جدیدی میشود و از طرف دیگر احمد میرعلایی از کمبود نگاتیو در بنیاد فارابی خبر میدهد و میگوید به زودی با بحران تهیه نگاتیو در سینمای ایران روبهرو میشویم.
همه این اخبار، بهانه گفتوگویی با علی معلم، تهیهکننده فیلمهای شوکران، گاوخونی و ازدواج به سبک ایرانی شد که هرکدام اکرانهای موفقی در داخل و خارج ایران داشتهاند. معلم در دفتر مجله دنیای تصویر از عدم بازگشت سرمایه فیلم آخر خود حرف زد و با شمردن مشکلات اقتصادی سینمای ایران از این گفت که سینما، جمشید بسمالله ندارد که با برکناری و گرفتن او، فکر کنیم مشکلات حل میشود. وی در این گفتوگو هرچند افق روشنی برای چند سال آینده سینمای ایران پیشبینی نمیکند اما معتقد است دیر یا زود از این دوران گذر خواهیم کرد.
شما سینمای امروز ایران را دچار بحران اقتصادی میدانید؟
در دو، سه سال گذشته ما شاهد افت فروش فیلمها و استقبال از سینما هستیم، این اتفاق دلایل متعددی دارد که به نظرم امسال تشدید شدهاند به دلیل اینکه وضعیت اکران از ابتدای سال بههم ریخته و ناایمنی در سرمایهگذاری وجود دارد ضمن اینکه از نیمه دوم سال با مسایلی که در زمینه اقتصادی به وجود آمده، درآمد خانوادههای متوسط شهری پایین آمده و میدانید که بیشترین تعداد سینماروها، مجلهخوانها، روزنامهخوانها و… از اقشار متوسط شهری هستند. وقتی مردم احساس ناامنی اقتصادی میکنند اولین چیزهایی که از سبد خریدشان حذف میشود کالاهای فرهنگی است برای همین این بحران اقتصادی که در اثر بیتدبیریهای اقتصادی به وجود آمده اولین ضربه بزرگ خود را به فرهنگ زده و بیتدبیریها و شلختگیهایی که در حوزه اکران و تولید فیلم هم وجود دارد مشکلاتی را اضافه کرده است. یعنی فیلمها از یک مرجع مشخص تولید کننده که به مخاطب فکر کند، ساخته نمیشوند. فیلمها، فیلمهای بیمخاطب و گاهی بیهدفی هستند که یا دولت سفارش ساخت آنها را داده یا با همکاری نهادهای عمومی ساخته شدهاند در نتیجه تمایلی در مخاطب به وجود نمیآورند ضمن اینکه هرچقدر تکنولوژی پیشرفت کند و ما امکان دریافت کانالهای تلویزیونی، دانلود اینترنتی و تماشای فیلمهای خارجی را به دست آوریم، عرصه رقابت برای سینمای ایران تنگتر خواهد شد و اگر این سینما نتواند با مختصات جدید تکنولوژی دنیا جلو برود، طبیعتا مشتریهای فعلی را هم از دست خواهد داد. تصور من این است که سال آینده وضعیت بدتری خواهیم داشت و ادامه این روند، باعث خروج بخشخصوصی از چرخه تولید سینما خواهد شد.
با خروج سرمایه بخشخصوصی از چرخه تولید سینما، چه اتفاقی میافتد؟
اصل سخن فرهنگ در حوزه بخشخصوصی زده میشود، یعنی ما در هیچ جای دنیا غیر از زمان سلطه کمونیستها در شوروی، شاهد حذف بخشخصوصی از سینما نیستیم. این اتفاق در شوروی سابق افتاد، فرهنگ در همه حوزهها از کانال دولت عبور میکرد که نتیجه آن فروپاشی بود. یادمان هم باشد که این مربوط به یک قرن پیش است. جهان امروز متحول شده و با اکتبر 1917 و انقلاب بولشویکی و دهه 40 تفاوت دارد، یعنی ما در یک موقعیت جهانی متفاوت هستیم که تمام شاخصههای قبلی آن فرق کرده است. الان تبدیل کردن فرهنگ به یک جریان دولتی باعث از بین رفتن وجهه مردمی آن میشود، این اتفاق اصلا هم ربطی به اینکه آیا دولتها واقعا نماینده مردم هستند یا نه ندارد چون درست است که نظام جمهوری اسلامی برآمده از رای مردم است اما دلیلی ندارد که لزوما تشخیص فرهنگی نظام برآمده از رای مردم با سلایق آنها همسو باشد. نزدیک شدن سینما به یک سینمای بفرموده و از بالا، آن را از مردم دورتر خواهد کرد. در این میانه شاید تلویزیون به دلیل اینکه نیازمند پخش آگهیهای تبلیغاتی و رضایت حداقلی مخاطب است، نقش بیشتری بازی کند تا سینما که یک امر دموکراتیک و قابل خریداری است.
یعنی سینما به سبک مدیریت دولتی تلویزیون نزدیک شده است؟
بله، در حالی که اینها با هم متفاوت هستند چون دولت اصلا متولی تولید فرهنگ نیست. دولت فقط یک کارگزار در حوزههای مدیریتی است که وظیفه دارد به رشد و توسعه زیرساختهای فرهنگ کمک کند. تولید فرهنگی توسط دولت (حتی اگر آییننامهها و مصوباتی داشته باشند) غلط است چون عملا به نتیجه نمیرسد. نگاه کنید به تجربه آکادمی فیلم پکن و… (که به طور عمده در کشورهای چپ شاهد این مساله بودهایم) که نتیجه آن فروپاشی بوده است. الان به تنها بازمانده کمونیستها که چین است هم نگاه کنید، میبینید که در حوزه سینما کاملا تغییر کردهاند و به سمت اقتصاد بازار آزاد رفتهاند چون بهطور طبیعی مردم دو نیاز را در سینما دنبال میکنند؛ اول نیاز به سرگرمی و گذراندن اوقات فراغت است که به دلیل فشارهای صنعتی و اقتصادی زندگی جدید تمایل افراد به آن بیشتر شده است. دوم دیدن خودشان و مشکلاتشان در آثار سینمایی است که مردم دوست دارند آنها را در سینما به شکل یک جریان فکری دنبال کنند و آگاه شوند. پس سینمایی که سرگرم و آگاه کند، مورد توجه آنهاست. اگر ما نتوانیم این دو جریان را به مردم انتقال دهیم، سینمایمان از حیز انتفاع خارج میشود.
این دو شاخصه در سینمای این روزهای ایران دیده میشوند؟
نه، الان شما این دو وجه را در سینمای ما کمتر میبینید. یعنی فیلمها مطابق سلیقه، دیدگاه و زندگی مردم نیست و مسایل آنها را مطرح نمیکند. یا اگر مطرح میکند با زبانی ناتوان این کار را میکند که مردم از آن لذت نمیبرند. چون هنر زبانی است که انسان از دیدن فرم آن هم به هیجان میآید؛ هنر، اعلامیه و بیانیه نیست که آن را بخوانید و به نتیجه برسید چون زیباییشناسی در آن اهمیت دارد. در حوزه سینمای سرگرمی هم خیلی محدود و سطحی عمل میکنیم و چون سرمایهگذاری مردمی نداریم به مردم هم فکر نمیکنیم. امروز کار در سینما شبیه کارهای کارمندی شده است. من بعد از فروپاشی نظام شوروی به روسیه رفتم و شاهد بودم که آنجا سینماگران کارمند بودند برای همین فیلمها در فاصله 8:30 صبح تا دو بعدازظهر فیلمبرداری میشدند، یعنی سعی میکردند شب را هم در استودیو بسازند. برایشان عجیب بود که گروه ما از ساعت 7 صبح تا 10 شب کار میکرد.
سینمای کارمندی که میگویید نتیجه سرمایهگذاری دولتی است، چه نتایجی دارد؟
سینمای کارمندی مسایل زیادی ایجاد میکند. از جمله اینکه فیلمساز را به «ارتباط» بیتوجه میکند، یعنی فیلمساز فکر میکند لازم نیست با مخاطب ارتباط برقرار کند چون سفارشی را برای ارگانی تولید میکند و فقط کافی است که مدیریت آن سازمان از او راضی باشد، این ماجرا مسایل مادی هم پیش میآورد.باعث شکل گیری اختلاس هم می شود که تآلی فاسد این سیستم است. در حوزه کتاب هم همین اتفاق می افتد.باعث شکلگیری اختلاس هم میشود که تالی فاسد این سیستم است. در حوزه کتاب هم همین اتفاق میافتد.
پس نقش دولت در سرمایهگذاری فرهنگی چیست؟
اینها که گفتم با اینکه دولت باید خود را ملزم به حمایت از تولید فرهنگی کند، متفاوت است. دولت به عنوان نماینده مردم در هنگام خرج بیتالمال باید به این دقت کند که به کارهای اصیل هنری کمک کند. این به معنای تولیدکنندگی نیست، شبیه این است که میگویی من یک محقق هستم و برای گردآوری دایرهالمعارف اسلامی کار میکنم. دولت باید شرایطی را برای حمایت از این تحقیق فراهم کند چون سرمایه عمومی دست دولت است. خیلی از کشورهای دنیا شبیه فرانسه که نمیتوانند در حوزه اقتصاد بازار آزاد با سینمای آمریکا رقابت زیادی کنند، از طریق کمکهای دولتی سعی میکنند جلوی از میان رفتن فرهنگ خود را در جهان بگیرند. چون حوزه فرهنگ پیچیده است و مساله بچگانهای نیست که ما یک روزه تصمیم بگیریم و بگوییم فرهنگ را به بازار بسپاریم. میتوانیم به دست بازار بدهیم به شرط اینکه زیرساختهایی برای آن بازار فراهم باشد. مثلا وقتی الان در سالنهای سینمای کشور، منابع عرضه فیلم و… مشکل داریم، چگونه میتوانیم اقتصاد بازار آزاد را در سینما جلو ببریم. البته به نظر من باید این اتفاق بیفتد اما دورانگذاری دارد که در آن، معمولا دولتها به عنوان نماینده ملت کمکهایی میکنند.
این جزو وظایف دولت است، نه الطاف او. یعنی همانطور که دولت وظیفه دارد راهسازی کند، وظیفه دارد به فرهنگ و زیرساختهای آن هم کمک کند. انسان که در مادیات زندگی خلاصه نشده است. این انسانهایی که دارند کار میکنند، سد میزنند و… تفریح میخواهند و باید از فرهنگ و هنر بهرهمند باشند. این در راستای همان تولید است اما کسی این را در نظر نمیگیرد که ما اگر سینمای خوبی نداشته باشیم، تولیدمان هم دچار مشکل میشود چون تولیدکننده، تغذیه روحی و فرهنگی نمیشود. سینما میتواند مسایل اجتماعی را هم حل کند. یعنی مثلا نحوه نگرش مردم به مفاهیمی شبیه استقلال را عوض کند و آگاهی سیاسی، اجتماعی، امنیتی، فکری و… به آنها بدهد.
سینمای ما کمتر این کارها را انجام میدهد. اما سینما در جامعهای شبیه آمریکا، سعی میکند حتی مسایل خانوادهها را تبدیل به بحث عمومی کند. آمریکا در حوزه سریالسازی روی مشکلات اجتماعی، روحیه اجتماعی، استقلالطلبی، قدرت تغییر جهان و… کار میکند. اما ما چون در کشورمان اعتقاد چندانی به تاثیر سینما نداریم، یک سینما میخواهیم که فقط باشد. چگونه بودن آن مساله مان نیست. الان گردش مالی این سینما حدود 80 تا 100 میلیارد تومان است که در حوزههای دیگر شبیه شوخی است. یعنی مثلا گردش مالی یک برج در خیابان فرشته تهران، حدود یکصد میلیارد تومان است. شوخی نیست که گردش مالی کل صنعت سینمای کشور با یک برج یکی است؟ به نظر خیلی سطحی میآید. مثلا حدود 510 هزار دلار صرف ساخت فیلم آخری که من ساختم شد که ارزانترین نرخها در دنیا برای تولید فیلم سینمایی است. اما همان هم نتوانست سرمایه را برگرداند تا ما بتوانیم فیلم بعدی را بسازیم. این فشارها باعث میشود سینمای اصیل، صنعتی و مخاطب محور از ما گرفته شود و مدام ضعیفتر شویم تا جایی که الان این ارتباط به حداقل رسیده است و بحران عجیبی به لحاظ سرمایهگذاری و مخاطب پیدا کردهایم.
دولت الان بودجههایی به ساخت فیلمهایی که نام آنها را «پروژه فاخر» گذاشته است اختصاص میدهد. این بودجهها، در راستای همین زیرساختهایی است که توضیح دادید یا هدف دیگری دارد؟
نه، به نظرم این پروژهها، جنبه تبلیغاتی دارند و برای تقویت زیرساختهای فرهنگی نیست. زیرساختهای فرهنگی در سینما، ربطی به این چیزها ندارد. بیشتر مربوط به ساخت سالنهای سینما، به وجود آوردن امکانات تکنیکی و فنی برای سینما، ساخت شهرکهای سینمایی و… است. اما متاسفانه دوستان تعریف درستی از زیرساخت فرهنگی ندارند. زمان محمود غزنوی نیست که ما به فردوسی سفارش دهیم که شاهنامه بسراید. الان دنیا تغییرکرده است و باید شرایطی را برای عرضه کالا و خرید و فروش آن فراهم کنیم. اگر هم قرار است کمکی شود، باید به مردم برای خرید فرهنگ کمک شود. چون اگر به تولیدکننده کمک شود، لزوما کالایی نمیسازد که مردم دوست داشته باشند و حتی ممکن است پول را در جیبش بگذارد. وظیفه حاکمیت سهل کردن ارتباط تولیدکننده و مخاطب است که بخش بزرگی از آن در حوزه عرضه و توزیع فرهنگ است. بخشی هم در تسهیل خریداری و زیرساختهای فرهنگی است. مثلا بعید است بخشخصوصی در ایران بدون وام و کمک صنعتی از پس هزینههای ساخت یک استودیوی بزرگ فنی برآید. برای همین باید سوبسیدهایی در حوزه زیرساختهای صنعتی سینما تخصیص داده شود که صاحب منصب آن هم دولت نباشد و به جریان دیگری سپرده شود. الان این همه فرهنگسرا در شهر هست. کجای دنیا این همه مکان دولتی وجود دارد؟ اینها باید به بخشخصوصی واگذار شود. اگر همین فرهنگسراها واگذار شوند، گردش مالی فرهنگ بسیار بالا میرود.
یعنی مثلا وقتی بخشخصوصی هشت میلیارد سرمایه ندارد که فیلم بسازد، دولت نباید وارد شود؟
شما میخواهید 40 میلیارد بدهید که فیلم فاخر ساخته شود، در حالی که با این هزینه میتوانید به ساخت 40 فیلم کمک کنید یعنی اگر به هر فیلمی که از سناریو و عوامل متوسط یا خوب برخوردار است، یک میلیارد کمک کنید، 40 فیلم ساخته میشود. امکان اینکه از این 40 فیلم، 10 فیلم برجسته بیرون آید، زیاد است. ولی وقتی چهار فیلم تولید میکنید، امکان اینکه یک فیلم برجسته بیرون بیاید، کمتر است. حساب احتمالات است که مشخص میکند کار از اساس ایراد دارد بعد میبینی فیلمی که با هشت میلیارد ساخته شده، شش میلیارد آن حرام شده یعنی در واقع با دو میلیارد ساخته شده است. شما با 40 میلیارد به 80 فیلم در حد 500 میلیون تومان کمک میکنید. نتیجه هم مسلما بهتر خواهد بود و نهتنها کیفیت کار بالا میرود بلکه افراد بیشتری مشغول به کار میشوند. ما چون به این مسایل فکر نمیکنیم، دچار مشکل میشویم. عدهای فقط به فکر این هستند که با یک فیلم، جلوی دو مسوول سیاسی و فرهنگی مانور بدهند و بگویند ما فیلمی هم ساختیم اما یکهزارم مردم هم حاضر نیستند بعضی از این تولیدات فاخر را ببینند. این روش هیچ معنای فرهنگی و اقتصادی و صنعتی ندارد و آن را برای ریختن پول به جیب عدهای ساختهاند.
سرمایهگذاری برای پروژههای بزرگ چطور؟ مثلا شما چند سال است که پیگیر ساخت فیلم کوروش کبیر هستید. برای ساخت فیلمی از یک شخصیت تاریخی، توقع نمیرود که دولت حمایت مادی و معنوی کند؟
این پروژه که برای بخشخصوصی است. ما موظف نشدیم راجع به کوروش فیلمنامه بنویسیم. خودمان دوست داشتیم بنابراین با آقای جوزانی کار کرده و آمادهاش کردیم. اعلام هم نکردیم به ما پول بدهید. گفتیم مجوز بدهید بعد دنبال سرمایه آن میگردیم. چون ما فکر میکنیم این فیلم در کشورمان بازار دارد و تخمین زدیم میتوانیم 10 میلیون بلیت بفروشیم. پس پروژه ضمن مورد نیاز بودن، اقتصادی است اما این یکی از پروژههاست. یک نفر دیگر ممکن است بخواهد درباره شخصیت امیرکبیر فیلم بسازد اما میان این همه فیلمی که دوستان میسازند، نمیدانم چرا اجازه ساخت این پروژه را نمیدهند. این به نظرم ایستادن در مقابل حقوق ملی است. این پروژه در بخشخصوصی متولد شده است. البته که به نظرم دولت موظف است به این پروژهها کمک کند اما اگر نخواست هم باید مجوز آن را بدهد. ما این همه کارگردان درجه یک و پیشکسوت داریم، آنها الان بیکار هستند اما کسانی که کاربلد نیستند، کار میکنند. چرا نباید مشاور کار ما آقای تقوایی باشد؟ چرا بسیاری از فیلمسازان استخوان خردکرده ما نباید جلودار باشند؟ چرا آقای جوزانی و بنده نباید کوروش را کار کنیم؟ این به نظر من از اشتباهات سیستمی ماست.
ما در سینمای بعد از انقلاب، دورانی که قابل مقایسه با دوره بحرانی فعلی باشد، داشتهایم؟
بله. در ابتدای انقلاب این انسداد پیش آمد و با هوشیاری رهبران دینی و سیاسی و حضور نیروهای تحولخواه و متعهد به فضای انقلاب، از بین رفت. سینما از خاکستر سینمایی که به لحاظ معنایی در انقلاب سوخته بود، دوباره متولد شد. البته همه هم مایل نبودند این سینما متولد شود اما به هر حال این اتفاق افتاد چون انقلاب ایران یک انقلاب رسانهای و فرهنگی بود. یا مثلا در اوایل دهه 60، همین مشکلات وجود داشت. باز در اوایل دهه 70، یک انسداد در سینمای ایران به وجود آمد و آثار، سفارشی و ضعیف شدند، ارتباط با مخاطب کم شد، شعار و پروپاگاندا در سینما اهمیت پیدا کرد. پس تقریبا میتوان گفت که سینما سه بار در طول این سالها سکته کرده است اما توانسته دوباره به حیات خود برگردد. سینمای ایران در تمام این سالها یک نیمهصنعت زنده بوده اما حضور حداکثری و دلخواه نداشته است. الان به نظرم خود دستاندرکاران سینما هم سقوط کردهاند. وقتی سینما را از دایره خارج کنیم و از آن چیزی نخواهیم، زندگی و تحولخواهی در آن از بین میرود. از سال 88 به بعد که این چندپارگی در سینما به وجود آمد، تاثیر خود را در مخاطب هم گذاشت. مردم یقینی در سینما نمیبینند بنابراین احترام به آن کمتر شده است.
افتوخیزها و سکتههایی که به آن اشاره کردید، طبیعی است؟
به شرایط متحول ما برمیگردد. ما کشوری هستیم که بین بازگشت به سنتها و قبول پدیدههای مدرن گرفتار شدهایم. این مساله را در دموکراسی و حوزههای اجتماعی و سیاسی و… هم داریم. هنوز هم که هنوز است شما میبینید که گروههای فکری حداقلی در جامعه وجود دارند که اساسا مخالف وجود سینما هستند. یعنی بعد از گذشت 33 سال از انقلاب، با گفتههای رهبر انقلاب هم مخالفند. این نبردی بین دو بخش از جامعه است که به نظرم تا این نبرد در ذهن مردم و صاحبنظران به نتیجه نرسد، این سکتهها وجود خواهد داشت. البته باعث نگرانی و تاسف است که مسایل ما بازگشت میکنند. این ضعف ماست که مسالهای 15- 10 سال پیش مطرح و حل شده اما الان برگشته است و دوباره درباره آن بحث میشود.
با توجه به همه نشانههایی که از بحران صنعت سینما حکایت میکنند، شما آینده سینمای ایران را چطور میبینید؟
به نظرم اگر خود دوستان در جایگاههای مدیریتی، کلاه خود را قاضی کنند و با خود صادق باشند باید بگویند که ما در حوزه مدیریت سینما شکست خوردیم. البته مقصر این شکست یک فرد نیست که ما او را شبیه جمشید بسمالله بگیریم و… کما اینکه به نظرم بحران ارز هم تقصیر یک فروشنده نیست. طبیعتا بحران ادامهدار سینما هم تقصیر یک مدیر و معاون نیست. چه بسا بسیاری از دوستان مدیر هم حسن نیت دارند و دوست دارند کار خوب انجام دهند اما شاید برنامهاش را ندارند. به نظرم وزارت فرهنگ در همه دولتهای ایران پاشنه آشیل بوده است. با اینکه فرهنگ گردش مالی ندارد و ظاهرا به اندازه وزارت صنایع اهمیت ندارد اما وزارتخانه بسیار مهمی است چون تمام القائات فکری و ذهنی به آنجا برمیگردد؛ از نقاشی و مجسمهسازی گرفته تا موسیقی و سینما و تئاتر. بخشهای دیگر حاکمیت هم باید همراهی کنند. نمیشود بخش اجرایی به چیزی فکر کند و حوزههای دیگر علیه او باشند. چطور ممکن است فرهنگ از جایی مجوزی بگیرد اما حوزه دیگر آن را نفی کند؟ اصلا حوزه هنری کیست؟ مگر قرار بوده شاخصههای فرهنگی دست حوزه باشد؟ باید این مسایل را روشن کنیم. اینجا حکومت ملوکالطوایفی نیست که هرکس بنشیند و تصمیم بگیرد. برای رفع این بحران به نظر من باید کنتورها را صفر کنند. سینمای ما الان در نقطه صفر و لب مرز است. اینجا ما باید ابتدا تلقی خود را از سینما تصحیح کنیم. این اتفاق مستلزم یک تحول ساختاری و دقیق، هم در سازوکارهای دولتی و هم در فعالیتهای صنفی است. با این مدیریت دولتی، تشکیلات صنفی و بودجه و نقشه اقتصادی، کل سیستم سینما دچار مشکل است. سینمای ما در طول این سالها متمایل به سینمای سفارشی شده است که بهترین جلوه آن هم میتواند در تلویزیون باشد. تازه در تلویزیون هم به یک بنگاه ورشکسته برخورد میکنیم که محصولاتش برای تماشاگران تولید نمیشود و برای رضایت مدیران است. اما جامعه ایرانی، یک جامعه پیچیده است و با جوامعی مثل کرهشمالی یا کشورهایی مثل فلسطین و… یکی نیست. ایران، یک جامعه مولد فرهنگی و مرتبط با جهان است بنابراین مجموعهای نیست که فلج بماند. به قول قدیمیها «پری رو تاب مستوری ندارد/ در ار بندی سر از روزن بر آرد» پس من نسبت به شرایط ناامید نیستم. معتقدم سینما اگر بخواهد زنده بماند، خودش را از این گذرگاهها نجات خواهد داد اما چیزی که به عنوان افق دیده میشود، افق بسیار تیرهای است و این ربطی هم به اینکه گوینده فرد معتقد و امیدوار یا ناامیدی باشد، ندارد. این شرایط واقعی و ریاضیات موقعیت ماست که البته بعد از مدتی از آن گذر خواهیم کرد.
جهان صنعت